در اهمیت شناخت اسباب نزول یا شان نزول باید گفت: همان گونه که می دانیم
قرآن، تدریجی و در مناسبت های مختلف نازل شده است بر حسب اقتضا اگرحادثه ای
پیش می آمد یا مسلمانان دچار مشکلی می شدند، یک یا چند آیه و احیانایک
سوره برای رفع مشکل نازل می گردید پر واضح است که آیات نازل شده در
هرمناسبتی، به همان حادثه و مناسبت نظر دارد پس اگر ابهام یا اشکالی در لفظ
یامعنای آیه پدید آید، با شناخت آن حادثه یا پیش آمد، رفع اشکال می کرد در
نتیجه برای دانستن معنا و تفسیر کامل هر آیه، باید به شان نزول آن رجوع
کرد تا کاملا موضوع روشن شود پس شان نزول می تواند قرینه ای باشد تا دلالت
آیه را تکمیل کند و بدون آن، دلالت آیه ناقص می ماند مثلا در مورد آیه «ان
الصفا و المروه من شعائراللّه فمن حج البیت اواعتمر فلا جناح علیه ان یطوف
بهما»
[1] اشکال شده است که سعی میان دو کوه صفا و مروه در حج و عمره از ارکان است، چرا به لفظ «لاجناح»
[2] تعبیر شده است ؟
معنای ظاهری آیه چنین است: گناهی نیست که میان آن دو کوه سعی نمایید
این عبارت جواز را می رساند نه وجوب را ولی با مراجعه به شان نزول آیه روشن
می شود که این عبارت برای رفع توهم گناه آمده است، زیرا پس از صلح حدیبیه
درسال ششم هجری مقرر شد که پیامبر اکرم (ص) و صحابه سال بعد برای انجام
مراسم عمره به مکه مشرف شوند و در این قرار داد چنین آمده بود که به مدت سه
روز مشرکان بت های خود را از اطراف بیت و هم چنین از روی کوه صفا و مروه
بردارند تا مسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعی را انجام دهند پس از گذشت سه
روز بت ها برگردانده شد برخی از مسلمانان به عللی هنوز مراسم سعی را انجام
نداده بودند و با بازگرداندن بت ها، چنین گمان بردند که با وجود بت ها،
سعی میان صفا و مروه گناه است آیه مذکور نازل شد تا مسلمانان از سعی
خودداری نکنند، زیرااساسا سعی از شعائر الهی است و وجود بت ها امر عارضی
است و به آن زیان نمی رساند
[3]لذا
مفهوم این آیه با مراجعه به شان نزول کاملا واضح و روشن می شود و مساله
جواز یا وجوب سعی در کار نیست، بلکه صرفا «دفع توهم منع» است یعنی با وجود
بت ها منعی از انجام سعی نیست پس شناخت اسباب نزول نقش اساسی در فهم و پی
بردن به معانی بسیاری از آیات ایفا می کند.
[4]
راه شناخت و پی بردن به اسباب نزول بسی دشوار است، زیرا پیشینیان در
این زمینه مطلب قابل توجهی ثبت و ضبط نکرده اند، جز اندکی که کاملا چاره
ساز نیست شاید یکی از علل عدم ضبط دقیق این بود که خود به وضع آشنا بودند و
دیگر نیازی نمی دیدند که معلومات و مشاهدات خود را به عنوان سند برای
آینده ثبت کنند بعدها روایاتی در این زمینه فراهم شد که بیش تر دارای ضعف
سند و غیرقابل اعتماد بوده و احیانا اعمال غرض در کار وجود داشته است به
ویژه در دوران تاریک حکومت بنی امیه که از روی غرض ورزی، آیات بی شماری با
تنظیم شان نزول های ساختگی، طبق دل خواه تفسیر و تاویل شده است از امام
احمدبن حنبل دراین باره نقل شده: «سه چیز اصل و پایه درستی ندارد: روایاتی
که درباره جنگ های صدر اسلام ثبت شده، روایاتی که درباره فتنه های
آخرالزمان گفته شده و روایاتی که درباره تفسیر و تاویل قرآن آورده اند».
امام بدرالدین زرکشی از برخی محققین نقل می کند: «مقصود بیش ترین
روایات در این باره قابل اعتماد نیست، نه این که همه آن ها قابل اعتماد
نباشند»
[5]
معروف ترین کسی که در این باره روایاتی جمع آوری کرده است، ابوالحسن علی
بن احمد واحدی نیشابوری (متوفای468) است که جلال الدین سیوطی (متوفای911)
بر او خرده گرفته و می گوید که در فراهم کردن روایات ضعیف همت گماشته، صحیح
و سقیم را به هم آمیخته وبیش تر روایات خود را از طریق کلبی از ابی صالح
از ابن عباس آورده است که جداواهی و ضعیف است.
[6]
سپس خود سیوطی در این زمینه رساله ای نگاشته به نام لباب النقول (برگزیده
های منقول) که خود نیز در انتخاب روایات ازروایت های ضعیف، مصون نمانده است
مثلا درباره آیه «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ماعوقبتم به و لئن صبرتم لهو
خیر للصابرین، و اصبر و ما صبرک الا باللّه و لا تحزن علیهم و لاتک فی ضیق
مما یمکرون، ان اللّه مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون»
[7]
نوشته است که پیامبر(ص) آن گاه که بر سر نعش حمزه ایستاد و او را بدان
حالت زار یافت، فرمود: «لامثلن بسبعین منهم مکانک، هرآینه با هفتاد نفر از
آنان (قریش) همان کنم که با تو کردند ـ بریدن گوش و بینی و پاره کردن شکم»
آن گاه جبرئیل این آیات رانازل نمود و او را از این کار منع کرد
[8]
در حالی که سوره نحل از سوره های مکی است سال ها پیش از جنگ احد که در
مدینه در سال چهارم هجرت اتفاق افتاد، نازل شده است به علاوه از مقام
پیامبر(ص) که تربیت شده آیین اسلام است و هم واره عدل و انصاف را در زندگی
خود پیش گرفته، کاملا به دور است که چنین اندیشه ناعادلانه ای را به خود
راه دهد آری آیات فوق در مکه موقعی که مسلمانان موردشکنجه کفار بودند نازل
شد که هرگز تجاوز نکنید و بهتر است شکیبا باشید.
[9] سبب نزول یا شان نزول. چه فرقی میان این دو عبارت وجود دارد؟
بیش تر مفسرین فرقی میان این دوقایل نشده اند و هر مناسبتی را که ایجاب
کرده است آیه یا آیه هایی نازل شود، گاه سبب نزول و گاه شان نزول گفته اند
در صورتی که میان این دو عبارت فرق است، از این جهت که شان نزول اعم از
سبب نزول است هرگاه به مناسبت جریانی درباره شخص و یا حادثه ای، خواه در
گذشته یا حال یا آینده و یا درباره فرض احکام، آیه یاآیاتی نازل شود همه
این موارد را شان نزول آن آیات می گویند، مثلا می گویند که فلان آیه درباره
عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازل شده است که
تمامی این ها را شان نزول آیه می گویند اما سبب نزول، حادثه یاپیش آمدی
است که متعاقب آن، آیه یا آیاتی نازل شده باشد و به عبارت دیگر آن پیش آمد
باعث و موجب نزول گردیده باشد لذا سبب، اخص است و شان اعم.
تنزیل و تاویل
در اصطلاح سلف، تنزیل بر مورد نزول گفته می شود این مورد می تواند یک
واقعه خاص باشد که آن واقعه سبب نزول آیه شده است ولی تاویل مفهوم عامی است
که از آیه برداشت می شود و قابل انطباق بر جریانات مشابه است در برخی
تعابیر به این دو اصطلاح ظهر و بطن نیز گفته می شود که ظهر همان تنزیل و
بطن همان تاویل است، زیرا ظاهر آیه همان مورد نزول را می رساند و در بطن
آیه مفهوم گسترده تری نهفته است فضیل بن یسار درباره حدیث معروف «مافی
القرآن آیه الا ولها ظهر و بطن» که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است، از
امام صادق (ع) سؤال کردحضرت در جواب فرمود: «ظهره تنزیله و بطنه تاویله،
منه ما قد مضی و منه مالم یکن، یجری کما تجری الشمس و القمر،
[10]
ظهر همان مورد نزول آیه است وبطن تاویل آن (که موارد قابل انطباق را شامل
می شود) برخی در گذشته اتفاق افتاده و برخی هنوز نیامده است قرآن (پیوسته
زنده و جاوید و قابل بهره گیری است و) مانند آفتاب و ماه در جریان است» در
حدیث دیگر می فرماید: «ظهر القرآن الذین نزل فیهم و بطنه الذین عملوا بمثل
اعمالهم،
[11] ظهر، کسانی را در بر می گیرد که آیه درباره آنان نازل شده است و بطن کسانی را شامل می شود که کرداری مانند کردارآنان داشته باشند».
استفاده فقهی از شان نزول و تنزیل و تاویل
فقها و دانش مندان اسلامی با توجه به سبب و شان نزول و ظهر و بطن آیات،
قاعده ای را به دست آورده اند و با تمسک به آن قاعده، احکام را استنباط می
کنندآن قاعده عبارت است از: «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص المورد، اعتبار
به گستردگی لفظ است، نه خصوصیت مورد» یعنی یک فقیه دانا و توانا باید
خصوصیات مورد راکنار بگذارد و از جنبه های عمومی لفظ بهره بگیرد البته جنبه
های خصوصی برای فهم دلالت کلام مفید است، ولی انحصار را نمی رساند، زیرا
احکام الهی پیوسته همگانی بوده و در همه زمان ها جریان دارند اینک دو نمونه
از آیات را می آوریم که در روایات، جنبه کلی آن بررسی شده و مورد استفاده
قرار گرفته است:. نمونه اول: در سوره بقره چنین آمده است: «و للّه المشرق و
المغرب فاینما تولوافثم وجه اللّه ان اللّه واسع علیم»[12]
این آیه از آیاتی است که دارای ظهر و بطن (تنزیل و تاویل) است که با راه
نمایی امام معصوم جنبه عمومی آن روشن شده است این آیه در ظاهر با آیاتی که
ایجاب می کند حتما رو به کعبه نماز بخوانیدمنافات دارد، ولی با مراجعه به
شان نزول، این تنافی بر طرف می شود. شان نزول آیه چنین است: یهودیان به
مسلمانان اعتراض می کردند که اگر نمازگزاردن به سوی بیت المقدس حق است، آن
گونه که تا کنون عمل می شد پس تحویل آن به سوی کعبه باطل است و اگر رو به
سوی کعبه نماز خواندن حق است، پس بطلان آن چه تا کنون خوانده شده است ثابت
می شود خداوند در این آیه جواب می دهد که هر دو کار حق بوده و هست زیرا اصل
نماز، یک حقیقت ثابت است ولی رو به سوی کعبه یا بیت المقدس، یک امر
اعتباری محض است که برای ایجادوحدت در صفوف نمازگزاران به آن دستور داده
شده است به هر کجا که رو کنی خداهست و رو به خدا ایستاده ای پس رو به مشرق
نمازگزاردن به جهت قرار داشتن کعبه (مکه) در شرق مدینه و رو به مغرب نماز
خواندن به دلیل قرار داشتن بیت المقدس در غرب مدینه همگی از آن خداست و
روبه خداست خداوند درتنگنای جهت خاص قرار نگرفته است: «ان اللّه واسع
علیم».
در روایات، از این آیه استفاده دیگری نیز شده است و آن این که می توان
نمازهای مستحبی را در حالت سواره به هر سویی که در حرکت است به جای آورد[1]
این بطن آیه است که با فهم معصومین (ع) بدان رهنمون شده ایم. نمونه دوم:
در سوره جن می خوانیم: «و ان المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه احدا»[2]
مساجد، یا جمع مسجد به معنای معبد و جای گاه عبادت است که معنای آیه بر
این فرض چنین می شود: مساجد از آن خداست و کسی را با خدانخوانید یا جمع
مسجد (مصدر میمی) یعنی عبادت و پرستش است، یعنی پرستش جز خدا را نشاید و در
مقام عبادت کسی را با خدا نام نبرید بر هر دو فرض، ظاهر آیه از شریک قرار
دادن در مقام عبادت منع می کند ولی طبق روایت صحیحی که دردست داریم معنای
دیگری نیز از آیه استنباط می شود که مسجد را شامل «ما یسجدبه» (مواضع سجود)
گرفته است گروهی از مفسرین، مانند سعیدبن جبیر و زجاج وفرا گفته اند:
مساجد شامل مواضع سجود (اعضای سبعه در حال سجود) نیزمی شود که این مواضع از
آن خداست و خداوند آن ها را به انسان ارزانی داشته است و نباید برای دیگری
به کار گرفت.[3]
از امام محمد تقی (ع) نیز همین تاویل به این صورت آمده که در مورد موضع
قطع دست دزدی در حضور خلیفه عباسی، معتصم باللّه، سؤالی مطرح شد هر کس به
فراخور حال خود سخنی گفت آن گاه امام (ع) فرمود: «از بن انگشتان» از مدرک
این فتوی از امام سؤال شد فرمود: «کف دست یکی از مواضع هفت گانه در حال
سجود است و از آن خداست و نباید قطع شود»
[4]
زیرا عقوبت سارق باید بر چیزی واقع شود که از آن خود اوست. راه یافتن به
اسباب نزول. چون اسباب نزول از راه نقل روایت به دست می آید و متاسفانه
وقایع و حوادث در گذشته ضبط نمی شد، بنابراین غالب روایات منقول چندان
منابع قابل اعتمادی نیستند، جز اندکی که بیش تر آن ها ضعیف السند یا متعارض
و متهافت است واحدی در اسباب النزول می گوید: «جایز نباشد در اسباب نزول
آیات چیزی گفته شود، مگرآن که روایت صحیح و قابل اعتمادی در دست باشد و از
کسانی روایت شده باشدکه خود شاهد حوادث اتفاق افتاده آن زمان بوده باشند نه
آن که از روی حدس وگفته های بی اساس، سخنی گفته باشند» سپس از ابن عباس
روایت می کند که پیامبراکرم (ص) فرمود: «از نقل حدیث بپرهیزید مگر بدان علم
و شناخت صحیح داشته باشید، زیرا هر کس بر من و قرآن دروغی ببندد، جای گاه
خود را در آتش فراهم ساخته است» لذا سلف صالح از هرگونه سخن درباره قرآن
خودداری می کردند.
محمدبن سیرین می گوید: «از عبیده، یکی از سرشناسان تابعین، درباره
تفسیر آیه ای از قرآن پرسشی نمودم گفت: رفتند کسانی که می دانستند در چه
جهت قرآن نازل شده است» یعنی علم به اسباب النزول داشته اند واحدی می گوید:
«در این زمان بسیارند کسانی که در این زمینه دروغ پردازی های فراوانی
دارند، لذا برای رسیدن به حقایق قرآن باید راه احتیاط را پیمود»
[5]
سخن امام احمدبن حنبل دراین باره گذشت: «ثلاثة لا اصل لها: المغازی و
الفتن و التفسیر» جلال الدین سیوطی، با تمام توانی که در این زمینه ها
دارد، نتوانسته است بیش از 250 حدیث مسند، اعم از صحیح و سقیم جمع آوری
کند،
[6]
ولی خوشبختانه در مکتب اهل بیت (ع) روایات فراوانی است که به گونه صحیح از
طرق ایشان به دست مارسیده است و تا به حال بیش از چهار هزار روایت در این
زمینه جمع آوری شده است.
[7]
منابعی که امروزه در دست داریم و برای دستیابی به اسباب نزول مورد استفاده
قرار می گیرند تا حدودی قابل اطمینانند مانند جامع البیان طبری،
الدرالمنثورسیوطی، مجمع البیان طبرسی، تبیان شیخ طوسی و علاوه برآن ها کتاب
هایی نیزبه طور خاص درباره اسباب نزول نگاشته شده است، مانند اسباب النزول
واحدی ولباب النقول سیوطی البته در این نوشته ها صحیح و سقیم در هم آمیخته
و بایستی باکمال دقت در آن ها نگریست تشخیص درست از نادرست، مخصوصا در
مواردتعارض، به یکی از راه های زیر امکان دارد:
1. باید سند روایت، به ویژه آخرین کسی که روایت به او منتهی می شود
مورداطمینان باشد یعنی یا معصوم باشد یا صحابی مورد اطمینان، مانندعبداللّه
بن مسعود و ابی بن کعب و ابن عباس که در کار قرآن سررشته داشته و موردقبول
امت بوده اند و یا از تابعین عالی قدر باشد، مانند مجاهد، سعیدبن جبیر
وسعیدبن مسیب که هرگز از خود چیزی نمی ساختند و انگیزه دروغ پردازی نداشته
اند.
2. باید تواتر یا استفاضه (کثرت نقل) روایات ثابت شده باشد، گرچه با
الفاظمختلف ولی مضمونا متحد باشند و در صورت اختلاف در مضمون، قابل جمع
باشند در این صورت اطمینان حاصل می شود که خبر مذکور صحیح است،
مانندروایاتی که درباره تحویل قبله و اسباب نزول آیات مربوط وارد شده است.
3. باید روایاتی که درباره سبب نزول آیات وارد شده است، به طور قطعی
اشکال را حل و ابهام را رفع کند که این خود شاهد صدق آن حدیث خواهد بود،
گرچه ازلحاظ سند به اصطلاح علم الحدیث روایت صحیح یا حسن نباشد بیش تر
وقایع تاریخی از همین قبیل هستند که با ارتباط دادن چند واقعه تاریخی به
صحت یک جریانی پی می بریم و آن را می پذیریم وگرنه از راه صحت اسناد امکان
پذیرش نیست در مورد آیه «نسئ» مطلب از همین قرار است. در سوره توبه آمده
است: «انما النسی زیادة فی الکفر یضل به الذین کفروا یحلونه عاما و یحرمونه
عاما لیواطؤا عدة ما حرم اللّه فیحلوا ما حرم اللّه، زین لهم سؤ اعمالهم
واللّه لا یهدی القوم الکافرین،
[8]
نسئ (جابه جا کردن و تاخیر ماه های حرام) فزونی در کفر (مشرکان) است که با
آن، کافران گم راه می شوند یک سال آن را حلال وسال دیگر آن را حرام می
کنند تا به مقدار ماه هایی که خداوند حرام کرده موافق سازند (و عدد چهار
ماه به پندارشان تکمیل گردد) و به این ترتیب آن چه را خدا حرام کرده، حلال
گردانند اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوندگروه کافران را
هدایت نمی کند». جنگ در ماه های حرام ممنوع بود و دلیل آن، برای به وجود
آمدن امنیت درمسیر رفت و آمد عرب که از دورترین نقاط جزیره برای حج در سه
ماه ذوالقعده، ذوالحجه و محرم و در ماه رجب برای ادای عمره به مکه سفر می
کردند، بوده است ولی زورگویان قبایل عرب هرگاه در آستانه پیروزی بر قبیله
دیگر قرارمی گرفتند و احیانا یکی از ماه های حرام پیش می آمد، جای آن ماه
را با ماه دیگرعوض می کردند مثلا می گفتند فعلا ماه رجب را از جای خود برمی
داریم و ماه شعبان را جلو می آوریم و با این توجیه به جنگ خود ادامه می
دادند و در احکام الهی و سنت جاری تصرف می کردند این شیوه ناپسند در سال
نهم هجری به کلی ممنوع شد
[9]
بنابراین آن چه در سبب نزول آیه آمده است با جملات آیه تطبیق می کند و
قرائن و شواهد هم مطلب را تایید می کند و از معنای آیه هم رفع ابهام می
کند، گرچه از نظر سند قوی نباشد موارد دیگر را می توان بر اساس این قاعده
تبیین نمود. حضور ناقل سبب. آیا شرط است ناقل سبب نزول خود شاهد حادثه
باشد؟
بیش تر علما حضورناقل اول سبب نزول را شرط کرده اند تا سند روایت از
خود واقعه منقطع نباشد، وسند تا وی نیز متصل بوده باشد واحدی می گوید: «لا
یحل القول فی اسباب النزول الا بالروایة و السماع ممن شاهدوا التنزیل و
وقفوا علی الاسباب و بحثوا عن علمها»[10]
ولی دیگران علم قطعی ناقل را به سبب نزول کافی می دانند و حضوراو را در
حادثه شرط نمی دانند حاکم نیشابوری در علم الحدیث گفته است: «اگرصحابی ای
که زمان وحی و نزول قرآن را درک کرده است بگوید: آیه کذا در حادثه کذا نازل
شد، این کلام به منزله حدیث مسند است یعنی حدیث، منقول ازپیامبر(ص) تلقی
می شود»[11]
این قول صحیح تر به نظر می رسد، زیرا حضورناقل با فرض قاطع بودن، عادل
بودن و صادق بودن او در گفتار خود، شرط نیست وصرفا وثاقت و درستی و مورد
اعتماد بودن او مورد نظر است به همین دلیل روایات منقول از ائمه اطهار(ع)
درباره قرآن برای ما اطمینان بخش است و مورد پذیرش قرار می گیرد.
[1]. بقره 2: 158.
[2]. جناح معرب گناه است.
[3]. ر ک: تفسیر عیاشی، ج1، ص 70.
[4]. ر ک: التمهید، ج1، ص 243 به بعد.
[5]. البرهان، ج2، ص 156.
[6]. ر ک: لباب النقول در حاشیه جلالین، ج1، ص 11.
[7]. نحل 16: 128 ـ 126.
[8]. ر ک: لباب النقول در حاشیه جلالین، ج1، ص 213.
[9]. ر ک: التمهید، ج1، ص 253 ـ 247.
[10]. الصفار، بصائر الدرجات، ص 196، حدیث 7.
[11]. تفسیر عیاشی، ج1، ص 11، حدیث 4.
[12]. بقره 2: 115.
[1]. ر ک: وسایل الشیعة، ج3، ابواب قبله، باب 8 و 15.
[2]. جن 72: 18.
[3]. ر ک: تفسیر طبرسی، ج10، ص 372.
[4]. وسایل الشیعه، ج18، ابواب حد السرقة، باب 4
[5]. اسباب النزول، ص 4.
[6]. ر ک: الاتقان، ج4، ص 257 ـ 214
[7]. این روایات به وسیله جناب آقای برهان جمع آوری شده است و در ده مجلد آماده چاپ است.
[8]. توبه 9: 37.
[9]. ر ک: تفسیر طبرسی، ج5، ص 29
[10]. اسباب النزول، ص 4.
[11]. المستدرک، ج2، ص 258 و 263 معرفة علوم الحدیث، ص 20 ـ 19. |
|