وحی در واقع نوعی برقراری رابطه میان ملا اعلی و ماده سفلی است و از همین
رو این پرسش مطرح شده است که چگونه این رابطه برقرار می شود، در حالی که
سنخیت (همتایی و تناسب) بین رابط و مربوط شرط است؟ به علاوه صعود و نزول و
مقابله مستلزم تحیز (جهت داشتن) است، حال آن که جهان ورای ماده دارای تجرد
محض (عاری از صفات جسمانی) است.
برخی روشن فکران غرب زده که به اصطلاح گرایش دینی پیدا کرده اند، با
نگاهی نو به پدیده وحی می گویند: آن چه پیامبران با نام وحی عرضه کرده اند،
انعکاس افکار درونی آنان است پیامبران مردانی خیراندیش و اصلاح طلب بوده
اند که خیراندیشی درونشان به صورت وحی و گاه به صورت ملک تجسم یافته و گمان
برده اند که از جای گاهی دیگر بر آنان الهام شده است و بدین سبب برخی
نادرستی ها که در گفته ها و نوشته های آنان یافت می شود، بدیهی و طبیعی است
، زیرا ساختار فکری و اندیشه چنین مردانی مولود محیط و جو حاکم بر افکار و
عقایدمردم آن زمان است از همین رو در گفتارشان برخی باورهای زمان خویش
راآورده اند که سپس نادرستی آن ثابت شده است وگرنه، خداوند اعلی و اشرف از
آن است که نادرستی هایی در سخنش یافت شود[1].
پیامبر(ص) هنگام نزول وحی مستقیم، بر خود احساس سنگینی می کرد، و ازشدت سنگینی که بر او وارد می شد بدنش داغ می شد، و از پیشانی مبارکش عرق سرازیر می گشت اگر بر شتری یا اسبی سوار بود، کمر حیوان خم می شد و به نزدیک زمین می رسید علی (ع) می فرماید: «موقعی که سوره مائده بر پیامبر نازل شد، ایشان بر استری به نام «شهبا» سوار بودند وحی بر ایشان سنگینی کرد، به طوری که حیوان ایستاد و شکمش پایین آمد دیدم که نزدیک بود ناف او به زمین برسد، در آن حال پیامبر از خود رفت و دست خود را بر سر یکی از صحابه نهاد»[1] عباده بن صامت می گوید: «هنگام نزول وحی گونه های پیامبر(ص) درهم می کشید و رنگ او تغییرمی کرد در آن حال سر خود را فرو می افکند و صحابه نیز چنین می کردند»[2] گاه می شد که زانوی پیامبر بر زانوی کسی بود، در آن حال وحی نازل می شد، آن شخص تحمل سنگینی زانوی پیامبر را نداشت ما نمی دانیم چرا پیامبر(ص) دچاراین حالت می شد، چون از حقیقت وحی آگاه نیستیم برای تفصیل بیش تر می توان به کتاب هایی که درباره وحی و کیفیت آن نگاشته شده است مراجعه کرد.[3]
ادامه مطلب ...دومین داستان که دست آویز بیگانه گان قرار گرفته و سند نبوت را زیر سؤال برده ،افسانه غرانیق است که به آیات شیطانی معروف گشته است داستان سرایان آورده اند: پیامبر(ص) پیوسته در این آرزو بود که میان او و قریش هم بستگی صورت گیرد، از جدایی قوم خویش نگران بود در یکی از روزها که او در کنار کعبه نشسته بود و در این اندیشه فرو رفته بود و گروهی از قریش در نزدیکی او بودند در آن هنگام سوره «نجم» بر وی نازل گردید پیامبر(ص) همان گونه که سوره بر وی نازل می شد،آن را تلاوت می فرمود: «و النجم اذا هوی، ماضل صاحبکم و ما غوی، و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی، علمه شدید القوی»، تا رسید به آیه «افرایتم اللا ت و العزی، ومناه الثالثه الا خری»[1] که شیطان در این میانه دخالت نمود و بدون آن که پیامبر(ص) پی ببرد، به او القا کرد: «تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی»[2] سپس بقیه سوره را ادامه داد.
ادامه مطلب ...پیامبر اسلام به ظاهر خواندن و نوشتن نمی دانست، و در میان قوم خود به داشتن سواد معروف نبود زیرا هرگز ندیده بودند چیزی بخواند یا بنویسد، بنابراین او را «امی» می خواندند قرآن هم او را با همین وصف یاد کرده است: «الذین یتبعون الرسول النبی الا می»، «فامنوا باللّه و رسوله النبی الا می»[1] امی منسوب به ام (مادر)است و کسی را گویند که هم چون روزی که از مادر زاده شده است فاقد سوادباشدمعنای دیگری نیز گفته اند: منسوب به ام القری (شهرمکه)، یعنی کسی که درمکه زاده شده است در قرآن در موارد دیگر نیز مشتقات این واژه آمده است: «هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم»[2]
ادامه مطلب ...