جنبه ای که برای حجیت قرائات سبع ارائه داده اند، حدیث معروف «انزل القرآن
علی سبعه احرف» است، یعنی قرآن به هفت حرف نازل شده است تا اشاره ای باشد
به قرائات سبع.
احرف را جمع حرف، به معنای قرائت گرفته اند ولی روشن خواهیم ساخت که
حرف در این حدیث به معنای لهجه است قبایل مختلف عرب بالهجه های گوناگون
نماز می خواندند و قرآن را بر خلاف لهجه قریش که فصیح ترین لهجه های عرب
است قرائت می کردند برخی از صحابه معترض شده از پیامبر(ص) پرسیدندچگونه
است، آیا باید تمامی عرب و تمامی مردم جهان طبق لهجه قریش تلاوت کنند؟
فرمودند: «نه قرآن به هفت لهجه نازل شده و به لهجه قریش اختصاص ندارد»
عدد هفت کنایه از کثرت است و عدد خاص منظور نیست اینک نظری به احادیث یاد
شده از طرق فریقین می افکنیم، نخست در روایات منقول از اهل بیت (ع)، سپس
روایات اهل سنت:
در روایات اهل بیت
1. ابوجعفر صدوق (ره) طی سندی که محمدبن یحیی الصیرفی (شخصی مجهول و
ناشناس) در این سلسله سند قرار دارد، از حمادبن عثمان و او از امام جعفربن
محمد الصادق (ع) روایت کرده است که:
«ان القرآن نزل علی سبعه احرف و ادنی ما للامام ان یفتی علی سبعه وجوه،
[1] قرآن به هفت حرف نازل شده و دست کم هر امامی می تواند به هفت وجه فتوا دهد».
دانش مندان «احرف» را در این حدیث به معنا «بطون» تفسیر کرده اند، بدین
گونه که هر آیه می تواند دارای وجوه مختلفی از معنا باشد که چه بسا آن
وجوه بر عامه مردم پوشیده است، اما بر امام معصوم (ع) پوشیده نیست و می
تواند برآن چه می داند فتوا دهد.
2. طی سند دیگری که احمدبن هلال (شخصی اهل غلو بوده و در عقیده دینی
خود مورد اتهام است) در این سلسله سند قرار دارد، از عیسی بن عبداللّه
هاشمی واو از پدران خود روایت کرده که پیامبر گفته است:
«اتانی آت من اللّه فقال: ان اللّه یامرک ان تقرا القرآن علی حرف واحد
فقلت: یا رب وس ع علی امتی، فقال: ان اللّه یامرک ان تقرا القرآن علی سبعه
احرف
[2]،
از جانب خداپیام آوردند که خداوند می فرماید: قرآن را به حرف واحد قرائت
کن درخواست کردم: پروردگارا! بر امت من گشایشی فرما! آن گاه گفت: خداوند تو
را دستور می دهدتا قرآن را بر هفت حرف بخوانی».
«احرف» در این حدیث به معنای لهجه های مختلف عرب است، چنان که دراحادیث
اهل سنت نیز به همین مضمون آمده و همین معنا از آن اراده شده است وخداوند
دامنه گسترده ای را در مورد قرآن، برای این امت فراهم کرده تا آنان بتوانند
قرآن را به لهجه های مختلف بخوانند.
3. محمدبن حسن صفار، به سندی که درآن تردید وجود دارد (بدین گونه از
ابن ابی عمیر یا دیگری) از جمیل بن دراج از زراره از امام باقر(ع) روایت
کرده که وی گفته است:
«تفسیر القرآن علی سبعه احرف، منه ما کان و منه ما لم یکن بعد، ذلک تعرفه الا ئمه
[3]، تفسیر قرآن به هفت وجه ممکن است که برخی از آن انجام شده وبرخی هنوز صورت نگرفته است و امامان آن را می دانند».
در این حدیث نیز منظور از «احرف» وجوهی است که هر آیه ای را می توان
بروفق آن تفسیر و معنا کرد و همان است که در احادیث دیگر از آن به «بطون»
تعبیرشده است.
4. ابوعبداللّه محمدبن ابراهیم نعمانی، طی حدیثی مرسل (فاقد سند) ازامام امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده که وی گفته است:
«انزل القرآن علی سبعه اقسام، کل منها شاف کاف وهی: امر و زجر و ترغیب و ترهیب وجدل و مثل و قصص»
[4] در این حدیث به انواع مطالب قرآنی اشاره شده است که عبارتند از: امر و نهی و تشویق و تهدید و استدلال و مثال و داستان ها.
محدث کاشانی درباره جمع میان این روایات گوید: «ممکن است گفته شودآیات
قرآن هفت گونه است و هر آیه ای دارای هفت بطن است و نیز به هفت لغت (لهجه)
نازل شده است».
[5]
این جمله احادیثی است که در این زمینه از ائمه اهل بیت (ع) نقل شده ولی
موثق بودن اسناد آن ها ثابت نشده است، چنان که استاد بزرگ وار آقای خویی و
پیش ازوی استادش علا مه بلاغی و دیگران یادآور شده اند و روشن گردید که
هیچ گونه دلالتی بر جواز قرائات سبع ندارند.
در روایات اهل سنت
در بین اهل سنت، کسی که بهتر از دیگران این احادیث را جمع آوری کرده
شهاب الدین ابوشامه مقدسی است او این احادیث را در باب سوم کتابش به نام
«المرشد الوجیز» به ترتیب زیر نقل کرده است:
1. در صحیحین از ابن شهاب نقل شده گوید: عبیداللّه بن عبداللّه
ازعبداللّه بن عباس روایت کرده که پیامبر(ص) گفته است: «جبرئیل قرآن را به
حرف واحد بر من قرائت کرد و من هم واره از او می خواستم تا آن را بیش تر از
یک حرف قرائت کند، تا بالاخره به هفت حرف منتهی گردید».
[6]
2. در همین دو کتاب نیز از ابن شهاب نقل شده که عمر متوجه شدهشام بن
الحکم قرآن را در نماز به نحوی می خواند که وی تا آن روز نشنیده بوده است
او با هشام بن الحکم به نزد پیامبر(ص) رفتند، پیامبر(ص) گفت: «به همین گونه
نازل شده است قرآن بر هفت حرف نازل شده هرکدام که آسان تر است همان را
قرائت کنید».
[7]
3. از ابی بن کعب نقل شده که گفته است: ما در مسجد بودیم که شخصی آمد
وقرآن را به گونه ای خواند که ما به او اعتراض کردیم همگی به نزد
پیامبر(ص)رفتیم شخص ثالثی نیز به ما پیوست و هر یک از ما آیه و یا آیاتی را
قرائت کردیم که در قرائت مختلف بود پیامبر(ص) همه را تایید کرد شک و تردید
به من دست دادضربان قلب من بالا رفت و عرق از روی من جاری شد آن گاه
پیامبر(ص) به من گفت: «پروردگار قرآن را به حرف واحد بر من نازل کرد تا به
حرف واحد قرائت کنم و من از خدا خواستم تا بر امت من آسان گیرد آن گاه
اجازه آمد که به دو حرف بخوانم مجددا از وی خواستم آسان گیرد در مرتبه سوم
دستور آمد: قرآن را به هفت حرف بخوان».
[8]
4. از ابی بن کعب نقل شده که پیامبر(ص) گفت: «ای ابی ! من قرآن را به
یک و دو وسه حرف قرائت می کردم تا این که به هفت حرف رسید و هر یک از آن ها
وافی به مقصود است اگر به جای «سمیعا علیما» ، گفته شود «عزیزا حکیما»
مادام که آیه عذاب به عبارتی که مفهوم آن رحمت است و آیه رحمت به عبارتی که
مضمون آن عذاب است ختم نشود، مانعی ندارد».
[9]
5. هم از وی نقل شده که پیامبر(ص)، جبرئیل را ملاقات کرد و به وی گفت:
«من در میان مردمی بی سواد مبعوث شده ام برخی از آنان ناتوان و پیر و برخی
از آنان بنده و کنیز و مردمی که هرگز کتابی نخوانده اند هستند» جبرئیل در
پاسخ گفت: «ای محمد! قرآن بر هفت حرف نازل شده است».
[10]
6. از ابوجهیم انصاری نقل شده گوید: دو نفر که در آیه ای از قرآن
اختلاف داشتندبه نزد پیامبر(ص) رفتند وی به آن دو گفت: «قرآن بر هفت حرف
نازل شده، در آن جدال نکنید که جدال در مورد قرآن کفر است».
[11]
7. از ابوهریره نقل شده که پیامبر(ص) گفته است: «قرآن بر هفت حرف نازل شده و فرقی نیست بین «علیما حکیما» و «غفورا رحیما»
[12].
8. از عبداللّه بن مسعود نقل شده که پیامبر(ص) گفته است: «قرآن بر هفت
حرف نازل شده و برای هر حرفی از آن ها ظاهری است و باطنی و برای هر حرفی
حدی وبرای هر حدی، پیشگاهی است».
[13]
9. هم از او نقل شده که پیامبر(ص) فرمود: «قرآن به هفت حرف نازل شده
وجدال درباره آن کفر است (سه مرتبه این جمله را تکرار نموده آن گاه فرمود:)
آن چه از آن را می دانید بدان عمل کنید و آن چه را نمی دانید از عالم و
دانای آن بپرسید».
[14]
10. به نقل از زید بن ارقم که شخصی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: آیه ای
راعبداللّه بن مسعود و زید و ابی بن کعب برای من قرائت کردند و قرائت هر سه
بایک دیگر اختلاف داشت قرائت کدام یک را اختیار کنم پیامبر(ص) ساکت
ماندعلی (ع) که در کنار پیامبر(ص) نشسته بود، گفت: «هر کس قرآن را بدان
گونه که می داند و آموخته است قرائت کند، همه آن ها خوب و پسندیده است».
[15]
در حدیث عبداللّه آمده که پیامبر(ص) به علی (ع) اشاره کرد و علی (ع)
گفت: «پیامبر(ص) به شما دستور می دهد که هر یک از شما به گونه ای که می
داند بخواند ازآن پس هر یک از ما به گونه ای قرائت می کرد که دیگری آن را
به آن گونه قرائت نمی کرد» حاکم نیشابوری گوید: «سند این حدیث صحیح است».
[16]
11. از ابن مسعود و او از پیامبر(ص) روایت کرده که فرمود: «کتاب نخست از باب واحد و بر حرف واحد نازل شد
[17]، و قرآن، از هفت باب و بر هفت حرف: زجرو امر و حلال و حرام و محکم و متشابه و امثال نازل شده است».
[18]
12. ازابوقلابه نقل شده که پیامبر(ص) فرمود: «قرآن بر هفت حرف: امر و زجر وترغیب و ترهیب و جدل و قصص و مثل، نازل شده است».
[19]
این بود معظم احادیث اهل سنت در این زمینه که برخی مدعی تواتر آنها شده اند
[20]
اما مدلول و مضمون این احادیث مختلف است و با اصطلاح تواترکه وحدت مضمون
در تمامی آن ها شرط است، سازش ندارد از این رو این احادیث به چهار دسته
تقسیم می شوند:
اول: احادیثی که مفهوم آن ها اختلاف لهجه در تعبیر و ادای کلمات را می
رساندو آن ها عبارتند از: احادیث شماره 1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 10.
دوم: احادیثی که جواز تبدیل کلمات مترادف به یک دیگر را می رساند، مانندحدیث شماره 4 و 7.
سوم: احادیثی که به اختلاف معانی آیات مربوط است و مضمون آن ها مبین آن
است که هر آیه ای تاب تحمل معانی مختلفی دارد که بعضی از آن ها معانی ظاهر
وبرخی باطن است، مانند حدیث شماره 8 و 9.
چهارم: احادیثی که تقسیم آیات به ابواب هفت گانه را می رساند، مانند حدیث 11 و 12.
اما بیش تر احادیث مذکور در گروه اول قرار می گیرند، یعنی اختلاف لهجه
درقرائت آیات است و نظر اکثر دانش مندان نیز در مورد «احرف سبعه» ای که
پیامبر(ص) قرائت قرآن را به آن اجازه داده همین است و شقوق دیگر، شاذ و
یاباطل شمرده شده و علمای محقق آن ها را مردود می شمرند بهترین کسی که در
این موضوع بحث کرده، ابن جزری است که از احادیث سبعة احرف، به ده وجه سخن
گفته است
[1] لذا شایسته است در این باره در هر قسمتی جداگانه و با تحقیقی که مناسب آن است بررسی شود اینک مختصری در این باره:
دسته اول از این احادیث، یعنی اختلاف لهجه ها، در واقع توسعه و تسهیلی
است بر امت در مورد قرائت قرآن، زیرا مردم بدوی نمی توانند مانند مردم شهری
قرآن را تلفظ کنند تعبیر و ادای کلمات به وسیله مردم بی سواد، غیر از
تعبیر و ادای آن ها به وسیله مردم با سواد و درس خوانده است هم چنین در این
زمینه بین کوچک و بزرگ، پیر و جوان تفاوت است علاوه بر وجود اختلاف لهجه
بین قبائل در تعبیر وتلفظ یک کلمه، به نحوی که هر قبیله ای از تلفظ به غیر
آن چه عادت کرده عاجزاست هم چنین اقوام غیر عرب از امت اسلامی که نمی
توانند کلمات عربی را به درستی ادا کنند و تلفظ بسیاری از کلمات عربی برای
آنان مشکل است و چون قرائت قرآن بر وفق یک لهجه تکلیفی است که از حد
توانایی افراد خارج است، لذاهر کس مجاز است بر وفق لهجه ای که می تواند، آن
را قرائت کند که «لا یکلف اللّه نفساالا وسعها
[2]، خداوند هرکه را به اندازه توانش مکلف می سازد» امام صادق (ع)از پدران خویش روایت کرده که پیامبر(ص) فرموده:
«ان الرجل الاعجمی من امتی لیقرا القرآن بعجمیته، فترفعه الملائکة علی عربیته
[3]،
هر فرد غیر عرب از امت من که قرآن را با لهجه غیر عربی بخواند، فرشتگان آن
را بر وفق لهجه عرب بالا برده به ساحت قدس الهی عرضه می دارند همین است
معنا گفتار دیگر پیامبر(ص) که فرموده است: «من در میان امتی مبعوث شده ام
که در میان آنان عجوز و پیرمرد و نوجوان پسر و دختر و افرادی که هرگز کتابی
نخوانده اند، وجود دارند» لذا تجویز فرموده تا امت وی قرآن را بر هفت حرف و
بر حسب اختلاف لهجه های خود قرائت کنند و لهجه های خاصی که نمی توانند آن
را ادا کنند بر آنان تکلیف نشده است در روایت دیگری فرموده: «قرآن را به
هرگونه که می خواهید، یعنی هرگونه که می توانید، قرائت کنید» یا «هر کسی
قرآن را به نحوی که آموخته بخواند، همگی در همین زمینه است» در همین
موردابوالعالیه روایت کرده که پنج نفر آیاتی از قرآن را نزد پیامبر(ص)
خواندند و هر پنج نفر در لغت (یعنی در لهجه) با یک دیگر اختلاف داشتند و
پیامبر(ص) قرائت هرپنج نفر را تصویب نمود.
[4]
ابن قتیبه می گوید: «از تسهیلات خداوندی یکی این است که امر فرمود به
پیامبر(ص) تا قرآن را هر قومی به لغت خودشان و بر حسب عادت خودشان تعلیم
دهد فی المثل طایفه هذیل به جای «حتی حین»
[5] «عتی حین» می خواندند، برای این که این کلمه را به همین نحو تلفظ می کنند طایفه اسد نیز «تعلمون» و «تعلم» و «تسود وجوه»
[6] را به کسر «تا» تلفظ می نمایند و «الم اعهدالی کم»
[7] را به کسر همزه «اعهد» می خوانند طایفه تمیم همزه را اظهار می کردند و قریش اظهارنمی کردند برخی کلمه «قیل»
[8] و «غیض»
[9] را به اشمام ضمه با کسره وبرخی «ردت»
[10] را به اشمام کسره و با ضمه و برخی دیگر «و مالک لاتامنا»
[11]
را به اشمام ضمه و با ادغام تلفظ و قرائت می کردند این از آن جهت است که
هر زبانی به نحوی عادت کرده و قدرت تلفظ به غیر آن چه عادت کرده ندارداگر
قرار بود که هر گروه از این اقوام مکلف باشند، اعم از کودک و نوجوان و پیر،
لغت خود را تغییر دهند و عادت خود را ترک کنند، کاری بس مشکل و مشقت بار
بود واین امر میسر نمی شد مگر پس از تحمل مشقت های طولانی تا این که این
عادت عوض شود و زبان به غیر آن چه عادت داشته عادت کند لذا خداوند اراده
فرموده تااز روی رحمت و لطف، تسهیلاتی در این باره برای امت روا دارد، چنان
که در اصل دین چنین تسهیلاتی را روا داشته است».
[12]
ابن یزداد اهوازی گوید: از علی بن ابی طالب (ع) و ابن عباس روایت شده
گفته اند: «قرآن به لغت هر قبیله ای از قبایل عرب، نازل شده است» در روایتی
از ابن عباس آمده است که پیامبر(ص) قرآن را به لغت (لهجه) واحدی بر مردم
قرائت می کرد و این بر مردم دشوار بود، لذا جبرئیل نازل شد و گفت: «ای
محمد! قرآن رابرای هر قومی به لغت خود ایشان قرائت کن».
ابوشامه می گوید: «حق همین است، زیرا وقتی از نظر ایجاد تسهیلات برای
مردم عرب، قرائت قرآن به غیر زبان قریش مجاز باشد، شایسته نیست که اقوام
دیگرمجاز نباشند که قرآن را به لهجه خود بخوانند و این تسهیلات برای گروهی
باشد وبرای گروه دیگر نباشد، زیرا هیچ کس جز در حد توانایی خود تکلیفی
ندارد وقتی کسانی مجازند تا کلمات قرآن را بر حسب لغت خود با تخفیف همزه یا
ادغام و یاضم میم جمع و یا وصل «ها» کنایه و امثال این ها تلفظ کنند، چه
طور می توان دیگران را محروم کرد و آن ها را مکلف دانست که فقط به یک نحو
قرائت کنند ازهمین قبیلند کسانی که «شین» را مانند «جیم» و «صاد» را مانند
«زا» و «کاف» رامانند «جیم» و «جیم» را مانند «کاف» تلفظ می کنند اینان به
منزله کسانی هستند که مخرج برخی از حروف را ندارند و در زبان آنان لکنتی
وجود دارد و هیچ کس به بیش از آن چه در امکان اوست مکلف نیست، ولی بر اوست
که اگر می تواند کوشش کند وآن چه را صحیح است بیاموزد».
[13]
این، همان است که ما در تفسیر «احرف سبعه» یعنی اختلاف لغات (لهجه
ها)عرب در تعبیر و ادا و تلفظ کلمات، پذیرفته ایم و قبلا نیز از سیوطی نقل
شد که «لغت» به کیفیت نطق، اعم از اظهار و ادغام و تفخیم و ترقیق و اماله و
اشباع و مد وقصر و تشدید و تلیین و امثال این ها تفسیر و اطلاق می شود.
[14]
«حرف» در لغت به معنا طرف و کناره است ابن سیده گوید: گفته کسی که
گوید: «فلان علی حرف من امره، فلانی در کناره کارش قرار گرفته» بدین معناست
که درمتن کار قرار نگرفته و در کناره است تا هرگاه ناخوشایندی پیش آید
فورا کناره گیرددر قرآن همین تعبیر آمده، آن جاکه فرموده: «و من الناس من
یعبد اللّه علی حرف»
[15]
یعنی هرگاه با ناپسندی برخورد کرد، فورا روی گردان شود ازهری ازابوهیثم
نقل می کند که «حرف» کناره هر چیزی است، مانند «حرف الجبل» یعنی دامنه کوه و
«حرف النهر» به معنا کناره رود و «حرف السیف» به معنا لبه شمشیر.
بنابراین هرگاه از کلمه ای به وجوهی تعبیر(قرائت) شود هر وجه آن را
«حرف» می نامند، برای این که وجه هر چیز، طرف و جانب آن است که بدان ظهور
می یابد وچون «قرائت» که کیفیتی از تعبیر کلمه و چگونگی ادای آن است وجهی
از وجوه تعبیر لفظ به حساب آمده، حرف نامیده می شود و جمع آن «احرف» است.
ابو عبید ـ در تفسیر نزل القرآن علی سبعة احرف ـ گوید: «نزل علی سبع
لغات من لغات العرب» ازهری از ابوالعباس نقل کرده که در معنا «نزل القرآن
علی سبعة احرف» گفته است «مقصود از «احرف» چیزی جز لغات (لهجه ها) نیست»
ازهری گوید: «ابوالعباس که در ادبیات عرب یگانه عصر خویش است گفته ابوعبید
را دراین زمینه پسند کرده و صواب شمرده است».
[16]
«لغات» همان لغت عرب، یعنی لهجه های آنان در کیفیت و چگونگی تعبیر و اداکلمه است.
بغوی گوید: «صحیح ترین گفته ها درباره این حدیث و نزدیک ترین تفسیرها
به ظاهر حدیث آن است که منظور از این حروف، لغات است به این معنا که هر
قومی از عرب می تواند قرآن را به لغت خود قرائت کند و هر کلمه ای را به
نحوی که روش وعادت اوست اعم از ادغام، اظهار، اماله، تفخیم، اشمام، اتمام،
تلیین و دیگر وجوه قرائت کند تا آن جا که هر کلمه ای را به هفت وجه می شود
خواند».
[17]
در مورد احادیث دسته دوم (احادیث شماره 4 و 7) که بر جواز تبدیل کلمه
ای به کلمه مرادف خود دلالت دارد، به شرط آن که واقعیت مقصود را تغییر ندهد
وموجب تبدیل آیه رحمت به عذاب و آیه عذاب به رحمت نگردد، عقاید مختلفی
وجود دارد:
ابن مسعود و نیز ابی بن کعب، چنین تغییر و تبدیلی را جایزمی شمردندابن
مسعود گفته است: «من قرائت قرا را شنیدم و آنان را در قرائت نزدیک به یک
دیگر دیدم شما نیز قرآن را همان گونه که آموخته اید بخوانید و فرقی بین
«هلم» و «تعال» نیست».
[18]
ابن مسعود وقتی به مردی غیر عرب قرآن می آموخت، او نمی توانست کلمه «الاثیم» از آیه: «ان شجرة الزقوم طعام الا ثیم» [19]
را درست ادا کند و به جای آن «الیتیم» می گفت ابن مسعود به وی گفت به جای
«طعام الاثیم» بگوید «طعام الفاجر» هم او گفته است: مانعی ندارد که در قرآن
به جای «الحکیم» بگوییم «العلیم» وحتی او نهادن آیه رحمت را به جای آیه
عذاب جایز می دانست[20] او «الیاس» رابه «ادریس» تغییر می داد و به این صورت می خواند: «سلام علی ادراسین»[21] وبه جای «او یکون لک بیت من زخرف»[22] می خواند «او یکون لک بیت من ذهب»[23] و به جای «العهن المنفوش»[24] می خواند «الصوف المنفوش»[25] و نیز «انی نذرت للرحمان صوما»[26] را «انی نذرت للرحمان صمتا» می خواند.[27]
ابی بن کعب «کلما اضا لهم مشوا فیه» [1] رابه صورت « مروا فیه» یا « سعوافیه» می خواند[2]
و نیز معتقد بود که فرقی نمی کند «غفورا رحیما» و یا «سمیعاعلیما» و یا
«علیما سمیعا» خوانده شود، می گفت: خدا موصوف به تمامی این صفات است، مادام
که آیه عذابی به آیه رحمت و یا آیه رحمتی به آیه عذاب تبدیل نشود.[3]
انس ابن مالک و ابوهریره نیز از اینان پیروی کرده اند انس این آیه را
چنین خوانده: «ان ناشئة اللیل هی اشد وطا و اصوب قیلا» به او گفتند: ای
ابوحمزه ! آیه چنین است «و اقوم قیلا»؟
[4]
گفت: «اقوم و اصوب و اهدی یکی است»
[5] ابوهریره تبدیل «علیما حکیما» را به «غفورا رحیما» تجویز می نمود»
[6].
ولی از نظر محققان، تبدیل کلمات قرآن هرگز جایز نباشد و ازاین رو کلیه
مسلمانان در طول تاریخ، این نظریه را مردود شمرده اند، زیرا هر کلمه ای در
هرجمله و آیه، موقعیت خاص خود را دارد که کلمه دیگری با آن موقعیت تناسب
ندارد، هرچند در ظاهر مرادف آن باشد تا چه رسد به کلمه ای غیر مرادف،
زیراموضع «العلیم الحکیم» از موضع «الغفور الرحیم» کاملا جدا است هم چنین
دیگرکلمات مترادف که هر یک موقعیتی خاص دارند و وقتی متکلم همه آن ها را به
دقت رعایت کند، سخن او بدیع خواهدبود و از همین جا فصیح از غیر فصیح
شناخته می شود و قرآن کریم از این جهت در حد اعجاز است و در تعیین مواضع
کلمات متناسب برتر از حد توانایی فصحای عرب است و به همین جهت آنان در
مقابل بلاغت معجزآسای قرآن خاضع شده و به آن اعتراف کرده اند.
استاد بزرگ وار می فرماید: «موضوع جواز تبدیل کلمات قرآن به کلماتی
مترادف، موجب ویرانی اساس قرآن است که معجزه ای است جاوید و حجتی است
برتمامی بشریت، و هیچ عاقلی در این شک ندارد که این روش، یعنی بی اعتنایی
به شان و موقعیت قرآن موجب مهجور شدن آن است آیا برای هیچ عاقلی قابل
تصوراست که پیامبر(ص) اجازه داده باشد که کسی اول سوره «یس» را مثلا به این
نحوبخواند: «یس، و الذکر العظیم، انک لمن الانبیا، علی طریق سوی، انزال
الحمیدالکریم، لتخوف قوما ما خوف اسلافهم فهم ساهون» آیا هیچ کس چنین تغییر
وتبدیلی را در کلمات قرآن تجویز می کند؟
پس روشن باد چشم کسانی که چنین گمانی را به خود راه می دهند! به راستی که این بهتان بزرگی است!.
روایت شده است که پیامبر(ص) دعایی به برابن عازب آموخت که در آن
دعاآمده بود «ونبیک الذی ارسلت» وی این جمله را به «رسولک الذی ارسلت»
خواندپیامبر(ص) به او فرمان داد: «رسول را به جای نبی مگذار» اگر در مورد
دعااین چنین چیزی روا نیست، چگونه می توان در مورد قرآن که کلام نازل از
سوی خداو همیشگی و جاوید است، چنین چیزی را روا داشت ؟!».
[7]
و شاید انکار امام صادق (ع) نسبت به «حدیث سبعه» ناظر به تفسیر این
حدیث به همین معنا است که قرآن را از نص اصلی دارای اعجاز خود، خارج می
کندهنگامی که فضیل بن یسار درباره این حدیث از حضرتش سؤال می کند، می
فرماید: «کذبوا ـ اعدا اللّه ـ و لکنه نزل علی حرف واحد من عندالواحد
[8]، دشمنان خدا دروغ گفته اند، بلکه قرآن یکی است و از نزد خدای یکتا نازل گردیده».
نسبت به مفهوم دسته سوم و چهارم این احادیث ایراد و اعتراضی وارد نیست،
به شرط آن که سند آن ها صحیح باشد جز این که بر حسب ظاهر ترجیح با دسته
اول احادیث است که همان اختلاف لهجه های عرب در تعبیر و ادای کلمات باشد.
مقصود از «سبعه» در این جا کثرت نسبی است چنان که در گفته خدای متعال آمده است: «و البحر یمده من بعده سبعة ابحر»
[9] و یا مانند کلمه «سبعین» در قرآن مجید: «ان تستغفر لهم سبعین مرة فلن یغفراللّه لهم».
[10]
نکته قابل توجه این که اگر اختلاف لهجه در تعبیر و ادا کلمه، در حدی
نباشد که در عرف مردم غلط به شمار آید، مانعی ندارد مگر آن که از ادای کلمه
به نحو صحیح عاجز باشند اما کسانی که می توانند، ولو از راه تعلم، کلمه را
صحیح ادا کنند، مجازنیستند که کلمه ای را به غلط بخوانند.
پیامبر(ص) فرموده است: «قرآن را طبق آیین و شیوه عربی بیاموزید و از نبر اظهار همزه ـ در آن پرهیز کنید».
[11]
امام صادق (ع) می فرماید: «عربیت را بیاموزید
[12]، زیرا کلامی است که خداوند با آن با آفریدگان خود تکلم نموده و با گذشتگان سخن گفته است».
[13]
امام جواد(ع) در نشستی فرمود: «دو نفر نزد خداوند یک سان نیستند مگر آن
که در آداب سخن وری برتر باشد!» به وی عرض شد برتری او را نزد مردم در
نشست هاو اجتماعات می دانیم، ولی برتری او نزد خداوند چگونه است ؟
فرمود: «به قرائت قرآن، همان گونه که نازل شده و خواندن دعا بدون غلط، زیرا دعای غلط به سوی خدا صعود نمی کند».
[14]
البته افراد عاجز و ناتوان تا آن جا که می توانند درست بخوانند کافی
است، زیراخداوند بر هیچ کس بیش از امکان و توانایی او تکلیف نکرده است در
گفته امام صادق (ع) پیش از این گذشت که پیامبر(ص) فرمود «موقعی که یک غیر
عرب ازامت من قرآن را بالهجه عجمی بخواند فرشتگان آن را به عربی فصیح بالا
می برند».
حدیث سبعة احرف در رابطه با قرائات سبع
شنیده نشده است که هیچ یک از علمای فن، بین حدیث «انزل القرآن علی سبعة
احرف» با قرائت های هفت گانه ارتباطی قایل باشد جز این که این موضوع بر
زبان مردم عادی جاری است و هیچ دلیل قابل اعتمادی در این مورد
وجودنداردبسیاری از دانش مندان محقق و منقد مانند: ابن الجزری، ابوشامه،
زرکشی، ابومحمد مکی، ابن تیمیه و نظایر اینان، این شایعه را رد کرده اند
ابن الجزری، این توهم را به مردم جاهل و عوام که از هرگونه دانش تهی هستند،
نسبت می دهد
[15].
ابومحمد مکی گفته است: «هر کس که گمان می برد قرائت هر یک از این قرا،
یکی از حرف های هفت گانه است که پیامبر(ص) برآن تصریح کرده، در اشتباهی
بزرگ است».
[16]
ابوشامه گفت است: «گروهی گمان کره اند که منظور از «احرف سبعه» که
درحدیث آمده، قرائت های سبعه است که هم اکنون رواج دارد در حالی که این
گمان برخلاف اجماع قاطبه اهل علم است و این گمان تنها از ناحیه برخی جاهلان
مطرح شده است».
[17]
هم او گفته است: «گروهی که هیچ تخصصی در علم قرائت ندارند، تصور کرده
اندکه قرائت ائمه سبعه، همان است که پیامبر(ص) در حدیث «انزل القرآن علی
سبعة احرف» از آن تعبیر کرده است و قرائت هر یک از آنان حرفی از این حرف
های هفت گانه است آنان که این موضوع را به ابن مجاهد نسبت می دهند به
خطارفته اند».
[18]
ابن تیمیه می گوید: «کلیه علمای دارای اعتبار و ارزش، متفق اند که
منظور ازحروف هفت گانه ای که پیامبر(ص) گفته است، قرائت های هفت گانه معروف
نیست اول کسی که قرائت های هفت گانه را جمع آوری کرد، ابن مجاهد بود و او
این منظور را داشت که قرائت ها موافق و هم آهنگ با عدد حرف هایی باشد که
قرآن برآن اساس نازل شده است نه این که وی اعتقاد داشته باشد که قرائت های
هفت گانه همان حروف هفت گانه است و یا این که هیچ کس نمی تواند به غیر از
قرائت های قرا سبعه قرائت دیگری را بپذیرد این چیزی است که مورد اعتقاد هیچ
یک از علماو از جمله ابن مجاهد نیست».
[19]
آن چه بر رسوایی این توهم می افزاید آن که حرف های هفت گانه که ـ فرضا
پیامبر اجازه فرموده تا قرآن بر اساس آن ها قرائت شود، هم چنان پنهان و در
گمنامی بوده است تا این که در زمان های بعد، قرائات هفت گانه تدریجا پیدا
شود و حروف هفت گانه مورد نظر پیامبر(ص) که برای تمامی امت مجاز دانسته در
انحصار این هفت تن درآید در حالی که قاریان بسیار و بزرگ تر و با اطلاع تر
از این هفت تن وجودداشته اند، ولی مشمول این حدیث نگردیده اند، مانند آن
باشد که پیامبر(ص) تنهابه ابن مجاهد سفارش کرده باشد تا مصداق «احرف سبعه»
را تعیین کند، و گذشتگان و آیندگان را از آن محروم سازد.
ابو محمد هروی می گوید: «این سخن درستی نیست که حدیث «احرف سبعه» مربوط
به قرائت های هفت گانه است که قرا آن در زمان های بعد متولد شده اند، زیرا
این سخن منجر به آن می شود که حدیث بدون فایده باشد تا این که اینان به
وجود آیند و نیز لازمه این سخن آن است که برای هیچ یک از صحابه، جایز نبوده
است که قرآن را قرائت کنند، مگر این که از پیش بدانند که قرا سبعه بعدا چه
نحوقرائتی را اختیار کرده و بدان قرائت می کنند» وی اضافه می کند: «من این
مطلب رابه خصوص یادآورشدم، زیرا گروهی از عامه مردم به آن دل بستهاند».
[20]
خلاصه بحث
از مجموع بحث های گذشته روشن گردید که اثبات تواتر قرائت ها از پیامبر(ص)امری محال می نماید، زیرا:
هیچ دلیلی بر اثبات این مدعا وجود ندارد.
اختلاف قرائت ها دارای اسباب و عواملی بوده که موجب پیدایش اختلاف بین قرا گردیده است.
تمام سندهای قرائت ها که در کتب قرائت آمده، در زمره اسناد آحاد است
وهیچ یک از آن ها متواتر نیست علاوه بر شک و تردیدی که در مورد صحت این
سندها وجود دارد و آثار جعل در آن دیده می شود و چه بسا سندهای ساختگی
وتشریفاتی باشند.
ایرادات و اعتراضات بسیاری از علما و بزرگان امت بر بسیاری از قرائت
های این قرا که اگر آن ها متواتر از پیامبر(ص) بود، هیچ مسلمانی را جرات
ایراد واعتراض برآن نبود.
وجود قرائت های شاذ از قرا سبعه که منافی با تواتر است.
مستند کردن این قرائت ها به دلایل و تعلیل های اعتباری و نظری، دلیل
برآن است که قرائت های یاد شده از روی اجتهاد بوده است و اگر قرائتی به
تواتر رسیده باشد نیازی به اقامه دلیل اعتبای بر صحت آن ندارد.
وجود تناقض بین این قرائت ها که تواتر آن ها را از پیامبر(ص) نفی می کند، زیرانمی تواند دو چیز متناقض، هر دو وحی باشد.
بین تواتر قرآن که مورد اعتقاد همگان است با تواتر و قرائت ها، ملازمه
ای وجود ندارد و فقط افراد مقلد و بی اطلاع اند که به این سخن زبان گشوده
اند.
هیچ ارتباطی بین حدیث «انزل القرآن علی سبعة احرف» و مساله «تواتر
قرائت ها» وجود ندارد و به تعبیر امام ابوالفضل الرازی، این شبهه ایست که
برخی از عوام دچارآنند.
[1]. الخصال، ابواب السبعة، ج2، ص 358، شماره43.
[2]. همان، شماره 44.
[3]. بصائر الدرجات، ص 196.
[4]. رسالة النعمانی فی صنوف آی القرآن.
[5]. تفسیر صافی ـ مقدمه هشتم ـ ج 1، ص 40.
[6]. این حدیث را بخاری نیز در ج6، ص 277 و مسلم در ج2، ص 202 نقل کرده است.
[7]. بخاری، ج6، ص 288 و مسلم، ج2، ص 202.
[8]. مسلم، ج2، ص 203 و مسند احمد، ج5، ص 127.
[9]. سنن ابوداود، ج2، ص 102.
[10]. ترمذی، ج5، ص 194، شماره 2944.
[11]. شعب الایمان، ج1، ص 372 از بیهقی مسند احمد، ج4، ص 169.
[12]. المصنف، ج2، ص 61.
[13]. تفسیر طبری، ج1، ص 9.
[14]. همان، ص 9.
[15]. همان، ص 10.
[16]. المستدرک، ج2، ص 223، 224.
[17].
مقصود از کتاب نخست کتاب های نازل شده بر انبیای گذشته است چنان چه در
حدیث دیگر آمده: «ان الکتب کانت تنزل من السما من باب واحد» ر ک: کنز
العمال، ج 1، ص 553.
[18]. تفسیر طبری، ج1، ص 23 متقی هندی، کنز العمال، ج 1، ص 549.
[19]. تفسیر طبری، ج1، ص 24.
[20]. ر ک: ابن الجزری، النشر فی القراات العشر، ج1، ص 21.
[1]. همان، ج2، ص 21 تا 54.
[2]. بقره2: 286.
[3]. وسایل الشیعه، ج4، ص 866.
[4]. تفسیر طبری، ج1، ص 15.
[5]. مؤمنون23: 54.
[6]. آل عمران3: 106.
[7]. یس 36: 60.
[8]. بقره 2: 11.
[9]. هود11: 44.
[10]. یوسف 12: 65.
[11]. یوسف 12: 11.
[12]. تاویل مشکل القرآن، ص 40 ـ 39.
[13]. المرشد الوجیز، ص 97 ـ 96.
[14]. الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 46.
[15]. حج22: 11.
[16]. لسان العرب، ماده «حرف» .
[17]. شرح السنة، ص 140 المرشد الوجیز، ص 134.
[18]. معجم الادبا، ج4، ص 193، شماره 33.
[19]. دخان44: 44 ـ 43.
[20]. تفسیر الرازی، ج2، ص 213.
[21]. اشاره به آیه 130 سوره صافات ر ک: تفسیر طبری، ج23، ص 96.
[22]. اسرا 17: 93.
[23]. تفسیر طبری، ج23، ص 96.
[24]. قارعه101: 9.
[25]. تاویل مشکل القرآن، ص 19.
[26]. مریم19: 26.
[27]. تذکرة الحفاظ، ج1، ص 340.
[1]. بقره2: 20.
[2]. الاتقان، ج1، ص 47.
[3]. بلاغی، در مقدمه تفسیر شبر، ص 20، نقل از کنزالعمال.
[4]. مزمل 73: 6.
[5]. تفسیر طبری، ج1، ص 18.
[6]. اتقان سیوطی، ج1، ص 47.
[7]. البیان، ص 198 ـ 197.
[8]. اصول کافی، ج2، ص 630.
[9]. لقمان31: 27.
[10]. توبه9: 80.
[11]. وسایل الشیعه، ج4، ص 865.
[12]. مقصود از عربیت شاید زبان و لهجه عربی باشد و محتمل است که آداب و قواعد لغت عرب مقصود باشد.
[13]. وسایل الشیعه، ج4، ص 866.
[14]. همان.
[15]. تحبیر التیسیر، ص 10.
[16]. کتاب «الابانه» ، ص 3 و المرشد الوجیز، ص 151.
[17]. الاتقان، ج1، ص 80.
[18]. المرشد الوجیز، ص 146.
[19]. ابن الجزری این فتوا را از ابن تیمیه در «النشر» ج1، ص 39 ثبت کرده است.
[20]. الکافی از ابومحمد هروی ر ک: البرهان، ج1، ص 33.