مسلمانان در صدر اول، قرآن را به نحوی که از اصحاب پیامبر(ص) می شنیدند
وفرا می گرفتند، قرائت می کردند و پس از صحابه، از تابعین و پیشوایان
بزرگی که درشهرهای آنان به سر می بردند، قرآن را می آموختند، از جمله این
افراد که در مدینه بودند می توان سعیدبن المسیب، عروه بن الزبیر، سالم بن
عبداللّه العدوی، معاذبن الحارث، عبدالرحمان بن هرمز، محمدبن مسلم بن شهاب،
مسلم بن جندب وزیدبن اسلم را نام برد در مکه عبیدبن عمیر، عطا، طاووس،
مجاهد، عکرمه وعبداللّه ابن ابی ملیکه در کوفه علقمه، اسود، مسروق، عبیده،
عمروبن شرحبیل، حارث بن قیس، ربیع بن خثیم، عمروبن میمون، ابوعبدالرحمان
السلمی، زر بن حبیش، عبیدبن نضله، ابوزرعه، سعیدبن جبیر، ابراهیم نخعی و
شعبی در بصره عامربن عبد قیس، ابوالعالیه، ابورجا، نصربن عاصم، یحیی بن
یعمر و جابربن زید در شام ابن ابی شهاب و خالدبن سعید، مصاحب ابوالدردا، را
می توان نام برد.
اینان و نظایرشان، علما و دانش مندان امت در بلاد و مرجع مسلمانان
درزمینه های مختلف معارف اسلامی آن روز به شمار می آمدند اما برجستگی این
گونه افراد در یک زمینه خاص نظیر قرائت قرآن نبود، بلکه اینان به طور عام
علمای آن دوره شناخته می شدند.
پس از گذشت آن دوره، گروهی فن قرائت و فراگرفتن و آموختن آن را رشته
اختصاصی خود قرار دادند و به این رشته توجهی خاص مبذول داشته و در قرائت
قرآن و آموزش آن شهرت یافتند، تا این که در مقام امامت فن قرارگرفتند که
پیش وایی مردم را در این زمینه به عهده داشتند و مردم از مناطق مختلف به
سوی آنان می شتافتند و معارف قرآن را از آنان می آموختند.
روش همه مسلمانان در مناطق مختلف بر این بود که مردم هر شهری قرآن را
ازقاری همان شهر فرا می گرفتند و تنها قرائت او را می پذیرفتند و چون اینان
تصدی امر قرائت را عهده دار بودند، قرائت به آنان نسبت داده شد.
کسانی که از این قبیل در مدینه شهرت یافتند عبارتند از: ابوجعفریزیدبن
القعقاع، شیبه بن نصاح و نافع بن ابی نعیم در مکه عبداللّه بن کثیر، حمیدبن
قیس و محمدبن محیصن در کوفه یحیی بن وثاب، عاصم بن ابی النجود، سلیمان
الاعمش، حمزه و کسائی، به این مقام دست یافتند در بصره عبداللّه بن ابی
اسحاق، عیسی بن عمر، ابو عمرو بن العلا، عاصم الجحدری و یعقوب الحضرمی در
شام عبداللّه بن عامر، عطیه بن قیس، عبداللّه بن المهاجر، یحیی بن ابی
الحارث الذماری و شریح بن یزید الحضرمی.
پس از این افراد، تعداد قاریان رو به فزونی نهاد و قاریان در مناطق
مختلف جهان اسلام پراکنده شدند و طبقه ای پس از طبقه دیگر به جانشینی آنان
نایل آمدند ولی همان گونه که قبلا اشارت رفت، اینان در فرا گرفتن و آموختن
قرآن و قرائت اختلاف نشان داده و روش های مختلف داشتند برخی از آنان در
تلاوت قرآن استوار و به رعایت روایت و درایت شهرت داشتند و برخی در این
موارد، کوتاهی داشتند وبرخی در این موارد کوتاهی می کردند از این جهت
اختلافاتی بین آنان پدیدآمدبه تدریج ضبط قرائات رو به کاستی و سستی نهاد و
زیاده روی و کارهای بی رویه، رو به فزونی گذاشت و به تعبیر ابن جزری «بیم
آن می رفت که باطل در لباس حق جلوه کند»
[1]
لذا علمای برگزیده امت و بزرگان به پا خواسته و تمام کوشش خود را در تحقیق
و تمیز درست از نادرست و مشهور از غیر مشهور به کارگرفته و اصول و قواعدی
برای قرائت وضع کردند در اثر این کوشش ها قرائت به عنوان فنی از فنون که
دارای قواعد و اصولی محکم و استوار بود درآمد درچارچوب این اصول، اجتهاد و
انتخاب نیز به کار رفت، که در مباحث سابق شمه ای از آن تشریح گردید.
اولین امام معتبری که به ضبط قرائت های صحیح و جمع آوری آن در کتابی
مفصل و مبسوط همت گماشت، ابوعبیدقاسم بن سلام انصاری (متوفای 224) بودکه
شاگرد کسائی به شمار می آمد ابن الجزری می گوید: «به طوری که من شماره کرده
ام، وی قرا را در بیست و پنج تن منحصر کرده است و کسانی که به نام قراسبعه
بعدا شهرت یافتند، در زمره اینان بودند».
[2]
پس از او احمد بن جبیر بن محمد ابوجعفر کوفی، ساکن انطاکیه (متوفای
258)کتابی در این زمینه تالیف کرد و قرائت های پنج گانه را در آن جمع آوری
نمود که هریک از این قرائت ها به منطقه ای از مناطق جهان اسلام تعلق داشت
سپس قاضی اسماعیل بن اسحاق، مصاحب قالون (متوفای 282) کتابی در قرائت تالیف
نمود که در آن، قرائت های بیست تن از ائمه جمع آوری شده است پس از وی
ابوجعفرطبری (متوفای 310) کتابی به نام «الجامع» تالیف نمود که بیست و چند
قرائت در آن جمع آوری شده است.
پس از گذشت زمانی کوتاه، ابوبکر محمدبن احمد داجونی (متوفای 324) کتابی
در قرائت نوشت و ابوجعفر را که یکی از قرا عشره است، به دیگر قرا اضافه
کردبه دنبال داجونی ابوبکر احمد بن موسی «ابن مجاهد» (متوفای 324) کار او
رادنبال کرد و او نخستین کسی است که عدد قرائت ها را در قرائت های هفت گانه
منحصر کرد.
پس از ابن مجاهد، دیگران به تالیفاتی به پیروی از او و بر همان منوال
دست زدند، که احمد بن نصر شذائی (متوفای 370) و احمدبن حسین بن مهران
(متوفای 381) از آن جمله اند احمد سه تن دیگر را به قرا سبعه اضافه کرد
واصطلاح «قرا عشره» به وجود آمد یکی دیگر از این افراد محمد بن جعفرخزاعی
(متوفای 408) است که کتابی به نام «المنتهی» تالیف کرد در این کتاب برخی
مطالب جمع آوری شده که در کتاب های قبلی نیامده است.
این قرائت ها در اندلس و کشورهای مغرب تا اواخر قرن چهارم رواج نداشت،
تااین که راویان قرائت در مصر به آن مناطق سفر کردند و این قرائت ها را در
آن کشورهاترویج دادند ابوعمر احمد بن محمد الطلمنکی (متوفای 429) مؤلف
«الروضه» اولین کسی است که این قرائت ها را در اندلس ترویج کرد.
پس از وی ابومحمد مکی بن ابی طالب قیسی (متوفای 407) مؤلف «التبصره» و
«الکشف عن وجوه القراات السبع» و سپس حافظ ابوعمرو عثمان بن سعیددانی
(متوفای 444) مؤلف «التیسیر» و «جامع البیان» به این کار دست زدند.
در دمشق، استاد ابوعلی حسن بن علی اهوازی (متوفای 446) کتاب هایی درقرائت تالیف کرد.
در همین ایام ابوالقاسم یوسف بن علی هذلی (متوفای 465) از مغرب به مشرق
سفر کرد و از کشورهای مختلف دیدن نمود و در این کشورها، روایات ائمه قرائت
رامطرح ساخت او به ماوراالنهر رسید و در غزنه و دیگر شهرها به کار قرائت
پرداخت آن گاه کتابی به نام «الکامل» تالیف کرد که در آن پنجاه قرائت از
ائمه معروف گردآوری شده است در کتاب او 1459 روایت آمده است او می گوید:
«من با 365شیخ و استاد قرائت از آخر مغرب تا دروازه فرغانه، ملاقات کردم».
پس از وی ابومعشر عبدالکریم بن عبدالصمد طبری (متوفای 478) کتاب
«التلخیص» و «سوق العروس» را درباره قرائت های هشت گانه در مکه تالیف کرد
که در آن ها 1550 روایت و طریق آمده است ابن الجزری می گوید: «کسی رانمی
شناسیم که بیش تر از این دو علوم قرائت را جمع آوری کرده باشند،
مگرابوالقاسم عیسی بن عبدالعزیز اسکندری (متوفای 629) که کتابی به نام
«الجامع الاکبر والبحر الازخر» تالیف کرد و محتوی بر 7000 روایت و طریق
است» ابن جزری اضافه می کند: «تالیف کتب درباره قرائت ها، هم چنان ادامه
دارد و مؤلفان، قرائت های شاذ و صحیح را بر مبنای تحقیقات خود و یا بر اساس
آن چه که خودصحیح می دانند، روایت می کنند و مورد اعتراض هیچ کس واقع نشده
اند، بلکه آنان در این ره گذر از پیشینیان پیروی می کنند زیرا قرائت، سنت
متبعی است که هم چنان یکی از دیگری اخذ می کند و همان طور که در کتاب های
«الکامل» از هذلی «سوق العروس» از طبری، «الاقناع» از اهوازی، «کفایه» از
ابوالعز، «مبهج» از سبط خیاط، «روضه» از مالکی و امثال این ها آمده مورد
اتباع است و بر مبنای روایات آنان ومحتویات این کتاب ها اعم از ضعیف و شاذ،
از قرا سبعه باشد و یا عشره و یا غیراین ها، قرائت می کنند و ما ندیده ایم
کسی بر این روش اعتراض کند و یا به مخالفت با آن ها برخاسته باشد».
[3]
انحصار قرائت ها به هفت قرائت
در مبحث قبل، نمونه های روشنی از توجه مسلمانان به قرائت ارائه گردید و
بیان شد که در تمامی دوره ها مردم نسبت به قرائت شخصیت های معروف و حفظ
وتدوین و پذیرش همه آن ها اهتمام می روزیدند هم چنین مردم هر منطقه ای به
قاری محلی و منطقه خود توجه بیش تری داشتند و هیچ کس اعم از عامه و خاصه بر
این سیره مستمر اعتراض نداشته است.
بدین ترتیب اجتهاد و تحقیق قرا در انتخاب و اختیار قرائت مورد توجه همه
مسلمانان قرار داشت و مسلمانان در چارچوب شروط خاصی که قبلا اشارت رفت،
قرائت را فرا گرفته و می پذیرفتند.
این روش همیشگی در فراگیری و آموزش قرائت تا اوایل قرن چهارم ادامه
داشت، تا این که نابغه فرزانه بغداد، یعنی ابن مجاهد که در جذب قلوب مردم و
نفوذدر میان سران و مقامات دولتی ورزیدگی داشت، ظاهر گردید وی کرسی شیخ
القرارا به طور رسمی به خود اختصاص داد و عامه مردم به او روی آوردند ولی
رقیبانی داشت که برتر از وی بودند و در علوم قرآن سابقه ای بیش تر داشتند
آنان ابن مجاهدرا به علت قلت بضاعت علمی و کمی روایت از شیوخ و سفر نکردن
در طلب علم وبی اطلاعی از فنون قرائت و انواع قرائت های منقول از ائمه
بزرگ، تحقیر می کردند.المعافی ابوالفرج می گوید: «روزی نزد ابن شنبوذ رفتم در مقابل وی انبوهی
ازکتاب قرار داشت به من گفت: در کتاب خانه را باز کنم، گشودم در آن کتاب
خانه قفسه هایی بود و در هر یک، کتاب های خاص یک فن و یک علم قرار داشت و
من هیچ کتابی را برنداشتم و نگشودم، مگر این که ابن شنبوذ، آن را همانند
سوره حمد ازبر می خواند» وی آن گاه گفت: «با این حال، بازار داغ از آن ابن
مجاهد است».
العلاف نیز نقل کرده است که از ابوطاهر پرسیدم: «ابوبکر ابن مجاهد و یاابوالحسن ابن شنبوذ کدام افضل و برتر از دیگری است؟
ابوطاهر گفت: «عقل ابن مجاهد بالاتر و بیش تر از علمش و علم ابن شنبوذ برتر و بیش تر از عقلش می باشد!».
[1]
ابن الجزری گفته است: «همان طور که در بین اقران و هم گنان اتفاق می
افتاد، بین ابن مجاهد و ابن شنبوذ نیز اختلاف افتاد، تا آن جا که ابن شنبوذ
کسی را که شاگردی ابن مجاهد را می داشت به شاگردی نمی پذیرفت و می گفت:
این شخص پاهای خودرا در راه کسب دانش به غبار نیالوده است» کنایه از آن که
رنج سفر در طلب علم رانبرده است.
ابن مجاهد بسیار خشک و غیر قابل انعطاف و سخت پای بند به تقلید از
قرائت پیشینیان بود عبدالواحدبن ابی هاشم می گوید: «کسی از ابن مجاهد
پرسید: چراشیخ قرائتی خاص اختیار نمی کند؟
او در پاسخ گفت: نیاز ما در حفظدست آوردهای ائمه پیشین، بیش از آن است که قرائتی اختیار کنیم تا پس از ما رواج یابد».
[2]
ابن مجاهد کسی است که ابن مقله وزیر را برآن داشت که ابن شنبوذ
[3] و ابن مقسم
[4]
را احضار کند و هر یک از آن دو را در محضر جمعی از فقها به محاکمه بکشد تا
مانع از اجتهاد و اختیار قرائت شود دکتر صبحی الصالح می گوید: «هر دوجلسه
محاکمه به دستور شیخ القرا (ابن مجاهد) تشکیل گردید و او اولین کسی است که
قرائت های هفت گانه را جمع آوری کرد ابن مجاهد قرائت را از ابن شاذان رازی
فرا گرفت ابن مقسم و ابن شنبوذ نیز از شاگردان ابن شاذان بودند، اما اشتراک
این سه تن در استاد و اخذ قرائت از یک شیخ، مانع از تشدد ابن مجاهد با
دوهم ردیف خود نگردید».
[5]
اعتراض ابن شنبوذ نسبت به این روش ابن مجاهد، (حصر قرائات در هفت
قرائت) همان طور که قبلا نقل شد، بسیار شدید بود ابن مقسم نیز نسبت به سد
باب انتخاب و اختیار قرائت شدیدا اعتراض کرد و گفت: «همان طور که خلف بن
هشام وابی عبید و ابن سعدان می توانستند قرائتی اختیار کنند و این کار برای
آنان جایز بود، دیگران نیز که پس از آنان آمده اند، می توانند به همان نحو
عمل کنند».
[6]
ابن مجاهد تمام کوشش خود را برای سد باب اجتهاد در قرائت به کار برد
وبه طور نسبی توفیقی حاصل کرد، زیرا شرایط حاکم برآن دوران تاریک و
نابسامان جامعه اسلامی او را کمک کرد تا در خواسته هایش پیروز شود، و
مخالفان خود رامنزوی سازد مساله حصر قرائات در هفت قرائت از جمله کارهای
اوست و اگرناهم گونی و نقصی در این کا وجود دارد، بر عهده او است که شتاب
زده به چنین عمل خطیری دست زد.
دکتر صبحی صالح می گوید: «بیش ترین سهم سرزنش این عمل توهم آفرین (که
تنها قرائت معتبر قرائت قرا سبعه است) متوجه ابن مجاهد است که در راس قرن
سوم هجری در بغداد، به جمع آوری هفت قرائت از هفت تن از ائمه مکه و مدینه
وبصره و کوفه و شام دست زد و تنها اینان به وثوق و امانت و دقت در ضبط
قرائت معروف شدند در حالی که این عمل، ملاکی واقعی نداشته و صرفا یک تصادف
واتفاقی است، زیرا در بین ائمه قرا افراد بسیار و قابل توجهی هستند که از
قرا سبعه برترند».
[7]
آری، به هنگامی که دانش مندانی مانند: ابوعبید قاسم بن سلام و ابوجعفر
طبری وابوحاتم سجستانی و دیگران، کتاب هایی در فن قرائت نگاشته و فراهم می
ساختند، اصطلاح «قرائت های هفت گانه» مطرح نبود و چندان شهرتی نداشتند و
آنان درتالیفات خود، قرائت های بیش تری را یادآور شده اند این عبارت «قرائت
های هفت گانه» در اول قرن چهارم به دست ابن مجاهد که احاطه ای بر روایات و
در راه کسب علم سفری نداشت
[8]،
رواج یافت در نتیجه مردم عوام تصور کردند که منظور از «قرائت های سبعه»
همان «احرف سبعه» است که در حدیث نبوی آمده است از این رو بزرگان و نقادان،
همگی سرزنش و ملامت تند خود را متوجه ابن مجاهد کردند، که عمل او است که
این تصور عامیانه را به وجود آورده و ایجاب کرده است تا عظمت و شؤون ائمه
دیگر که برتر و بالاتر از قرا سبعه اند، ناچیز و بی ارزش جلوه کند!.
اعتراض به موضع ابن مجاهد
بسیاری از بزرگان شتاب زدگی و نا استواری ابن مجاهد را در انتخاب
قرائات سبع، شدیدا مورد نکوهش قرار داده اند که نمونه هایی از آن ذیلا نقل
می شود:
امام ابوالعباس احمدبن عمار مهدوی، قاری و مفسر قرآن، ابن مجاهد را سخت
سرزنش می کند و می گوید: «بنیان گذار انحصار قرائت ها در هفت قرائت، عملی
ناشایسته انجام داد و این توهم را بر عامه کوته نظر آورد که این قرائت های
هفت گانه، همان احرف سبعه است که در حدیث آمده است و شاید اگر او قرائت ها
را درعددی زیر عدد هفت و یا بیش تر قرار می داد، این اشکال و توهم به وجود
نمی آمد وشبهه از میان می رفت علاوه بر این، وی در مورد هر امامی به دو
راوی اکتفا کرده واین موجب شده است که اگر کسی قرائتی را بشنود که ثالثی
غیر از آن دو نقل کرده باشد، نپذیرد و آن را باطل بداند در حالی که چه بسا
این قرائت مشهورتر وصحیح تر باشد و ممکن است که نادانانی در این مورد دچار
مبالغه شوند و امر آنان به خطا و کفر بیانجامد».
[9]
ابوبکر ابن العربی در همین زمینه گفته است: «تنها قرائت های هفت گانه
نیست که روا باشند تا این که گفته شود قرائت های دیگر مانند: قرائت ابوجعفر
و شیبه واعمش که همانند قرا سبعه و یا برتر از آنان بوده اند، غیر مجاز
است !» جلال الدین سیوطی پس از نقل این مطلب از ابن العربی، می گوید: «کسان
دیگری نیز این سخن را گفته اند که از جمله آنان: ابومحمد مکی بن ابی طالب و
ابوالعلا همدانی و دیگرائمه قرا را می توان نام برد».
[10]
اثیرالدین ابوحیان اندلسی می گوید: «در کتاب ابن مجاهد و کسانی که از
وی تبعیت کرده اند، تنها تعداد کمی از قرائت های مشهور آمده است در موردابو
عمرو بن العلا هفده راوی نام برده شده که از وی نقل کرده اند، ولی در کتاب
ابن مجاهد تنها به «الیزیدی» اکتفا شده است ده کس از «الیزیدی» روایت کرده
اند وابن مجاهد تنها به السوسی و الدوری بسنده کرده است در حالی که این دو
بر دیگران مزیتی ندارند و همه آنان در انضباط و استواری و اخذ قرائت مشترک
بوده اند و ماعلتی برای این کار نمی بینیم مگر اندک بودن دانش او!».
[11]
امام استاد، اسماعیل بن ابراهیم ابن القراب، در اول کتاب خود به نام
«الشافی» می گوید: «تمسک به قرائت های هفت گانه وعدم تمسک به دیگر قرائت
ها، مبتنی برهیچ سند و نص و روش و سنتی نیست و فقط ناشی از این است که برخی
ازمتاخران (منظور او ابن مجاهد است) که به بیش از هفت قرائت آشنایی نداشته
اند، کتابی به نام «السبعه» منتشر کرده که فقط حاوی هفت قرائت است و به
علت شهرت و معروفیت مؤلف کتاب، عامه مردم تصور کردند که تمسک به قرائت هایی
غیر ازاین قرائت های هفت گانه جایز نیست افراد بسیار دیگری پس از ابن
مجاهد درباره قرائت کتاب هایی تالیف کرده و برای هر امام از ائمه قرا
روایات بسیار و انواع اختلافات نقل کرده اند و هیچ کس نگفته است که قرائت
به موجب این روایات، به جهت آن که در کتاب ابن مجاهد نیامده است، جایز
نیست».
[12]
ابوالحسن علی بن محمد (شیخ و استاد ابوشامه) می گوید: «در اوایل قرن
چهارم، ابوبکر ابن مجاهد که ریاست قرائت به وی منتهی گردید و مقدم بر مردم
زمان خودبود، قرائت هایی را که با رسم الخط مصحف موافقت داشت، اختیار کرد و
قرائی راکه قرائتشان شهرت داشت، برگزید و با توجه به تعداد مصحف هایی که
عثمان به مراکز مهم اسلامی فرستاده بود و با توجه به گفته پیامبر(ص) که
قرآن بر هفت حرف نازل شده است، برآن شد که هفت قاری و قرائت های آنان را
انتخاب کند و آنان راائمه بلاد و مناطق مختلف به حساب آورد بنابراین، ابن
مجاهد اولین کسی است که به این هفت تن اکتفا کرده و کتابی پیرامون قرائت
های آنان تالیف کرده است و مردم نیز در این مورد از وی تبعیت کرده اند و
هیچ کس در جمع آوری قرائت های این هفت نفر، پیش از وی این کار را نکرده
است».
[13]
ابومحمد مکی بن ابی طالب نیز در همین زمینه می گوید: «کلیه این قرائت
های هفت گانه جزئی از «احرف سبعه» است که قرآن برآن مبنا نازل شده است اما
غلط واشتباه بزرگی است که کسی تصور کند که قرائت هر یک از این قرا سبعه یکی
ازاحرف سبعه است، زیرا نتیجه این اعتقاد این است که هر قرائتی را که قرا
سبعه بدان تمسک نکرده باشند، متروک و مطرود باشد».
وی اضافه می کند که ائمه در کتاب های خود بیش از هفتاد تن کسانی را
یادکرده اند که دارای مقامی بالاتر و شانی عظیم تر از این هفت تن بوده اند
علاوه برآن که گروهی از دانش مندان از ذکر برخی از این قرا سبعه در کتاب
های قرائت خود، خودداری کرده و آنان را کنار گذارده اند فی المثل ابوحاتم و
دانش مندان دیگر، حمزه و کسائی و ابن عامر را در کتاب خود ذکر نکرده و در
حدود بیست تن از ائمه قرا را که برتر از قرا سبعه بوده اند، ذکر نموده اند
هم چنین طبری در کتاب قرائات خود علاوه بر قرا سبعه، از 15 تن دیگر نام می
برد ابوعبید و اسماعیل قاضی نیز به همین نحو عمل کرده اند.
او می گوید: «بنابراین، چگونه روا باشد که کسی گمان کند قرائت های این هفت تن از متاخرین همان «احرف سبعه» است؟
این اشتباهی بزرگ است آیا این ادعا برنصی از پیامبر(ص) مبتنی است یا
مبنای دیگری دارد؟! و چگونه قابل قبول است که کسائی در ایام مامون همین
دیروز به قرا سبعه ملحق شود، در حالی که هفتمین نفر از قرا سبعه یعقوب
حضرمی بوده است و ابن مجاهد، در حوالی سال سیصد، کسائی را به جای یعقوب
تعیین کرد!» وی سخن در این زمینه را به درازا کشانده که به همین اندازه
اکتفا می شود.
[1]
حافظ ابن الجزری می گوید: «از بعضی که دانشی ندارند شنیده ام که قرائت
های صحیح همان هاست که از قرا سبعه است بلکه بسیاری از جهال و نادانان
برآنند که قرائت های صحیح همان است که در «الشاطبی» و «التیسیر» آمده است
حتی برخی قرائت هایی را که در دو کتاب مذکور نیامده و یا از قرا سبعه نیست،
شاذ و خلاف قاعده می دانند در حالی که چه بسیار قرائت هایی که در دو کتاب
یادشده نیامده و یااز قرا سبعه نیست، ولی صحیح تر از قرائت هایی است که در
این دو کتاب آمده و یااز قرا سبعه است این شبهه از آن جا نشات گرفته که
گمان برده اند قرائت های هفت گانه همان «احرف سبعه» است که در حدیث بدان
اشاره شده !».
وی اضافه می کند: «گروه زیادی از ائمه پیشین، عمل ابن مجاهد را مبنی بر
اکتفابه هفت تن از قرا مورد نکوهش قرار داده و در این مورد به او نسبت خطا
داده وگفته اند: اگر عددی کمتر از عدد هفت و یا بیش تر انتخاب می نمود و
یا مقصود خود را به وضوح بیان می کرد، نادانان از این شبهه رهایی می
یافتند».
[2]
جلال الدین سیوطی گوید: «بزرگان پیشین نسبت به کسانی که گمان کرده اند
که قرائت های معروف همان است که در کتاب هایی مانند التیسیر و الشاطبیه
آمده کاملا اعتراض دارند و آخرین کسی که به آن تصریح نموده، شیخ تقی الدین
سبکی است».
[3]
این بود اعتراضات بزرگان فن نسبت به ابن مجاهد، درباره حصر قرائات
درسبعه، کاری که دیگران نکرده بودند ولی آیا این اعتراضات تاثیری داشته است
؟!.
بررسی آثار موجود نشان می دهد که طبقه عامه از آغاز قرن چهارم، همان
رویه اولیه را ادامه داده و به پیروی تقلیدگونه محض، به همان قرا سبعه
اکتفا کرده اند اماعلما و دانش مندان که در زمان های بعد آمده اند، به
رعایت بی طرفی و اتخاذ روشی بر خلاف نظر عامه قادر نبوده اند، و عملا هم
آهنگ و هم راه با عامه در سرازیری مسیل حرکت کرده اند نمونه این دانش
مندان، ابو محمد مکی (متوفای 437) است که سرسخت ترین مخالفان انحصار قرائات
به هفت قرائت است مع الوصف کتاب خود را به نام «الکشف عن وجوه القراات
السبع» به قرائت های سبعه اختصاص داده است.
دیگری ابو عمرو عثمان بن سعید دانی (متوفای 444) است که کتاب خود رابه نام «التیسیر» منحصرا پیرامون قرائت های هفت گانه نگاشته است.
نمونه دیگر ابوعبداللّه، محمدبن شریح اشبیلی است که به سال 476 وفات
یافته و در کتاب خود به نام «الکافی» تنها درباره قرائت های هفت گانه و
روات آن بحث کرده است هم چنین ابوحفص بن عمر بن القاسم انصاری اندلسی کتاب
خود را به نام «المکرر» به قرائت های سبعه منحصر کرده است.
ابومحمد قاسم بن فیره شاطبی (متوفای 590) قصیده ای به نام «حرز الامانی
ووجه التهانی» درباره قرائت های سبعه سروده و همان گونه که عامه به تقلید
ازابن مجاهد معتقدند، برای هر قاری دو راوی ذکر نموده است مؤلفان دیگری نیز
تالیفاتی به همین نحو به نگارش درآورده اند و همه آنان قرائت ها را در عدد
هفت منحصر کرده اند.
تنها برخی از متاخران سه تن را به هفت قاری معروف اضافه کرده و به
پیروی ازابن مجاهد برای هر یک از آن سه، دو راوی بر شمرده اند از جمله
اینان: شمس الدین ابوالخیر ابن الجزری است که به سال 833 در گذشته است وی
کتابی در دو جلدبه نام «النشر فی القراات العشر» تالیف کرده و پس از آن
کتابی دیگر به نام «التحبیرفی قرائات الائمة العشرة» تالیف کرده و قصیده ای
نیز به نام «طیبة النشر فی القراات العشر» سروده که به همین نمط است.
پس از ابن الجزری تا عصر اخیر، همه مؤلفان کتب قرائات از وی پیروی کرده
اند، که از آن جمله نویسنده معاصر، محمد سالم محیسن کتابی به نام «المهذب
فی القراات العشر» تالیف کرده است.
برخی نیز چهار قاری از قرا شواذ را بر این قرا ده گانه اضافه کرده اند،
تا قرامورد اعتماد (به عقیده آنان) به چهارده تن برسند کتاب «اتحاف فضلا
البشر فی القراات الاربعة عشر» تالیف احمدبن محمد دمیاطی (متوفای 1117)
مبتنی برهمین اساس ابداعی و نوآوری است.
اما پیروان مکتب تشیع براین باورند که تنها دلیل اعتبار قرائت، قرائتی
است که دارای شروط یادشده باشد و عمدتا با قرائت شناخته شده نزد انبوه
مسلمانان وفق دهد و آن جز یک قرائت بیش نیست، زیرا نص قرآنی یکی بیش نیست
که از نزدخدای یکتا نازل گردیده است «القرآن واحد نزل من عند الواحد» و
تمامی این اختلافات در قرائت قرآن، ناشی از اجتهاد قاریان است که خود را
راویان آن نص گمان کرده اند هرگونه اجتهادی در به دست آوردن نص قرآن بیهوده
است، جز ازطریق سماع و نقل متواتر، که منحصراً در قرائت عاصم به روایت حفص
این ویژگی ها وجود دارد که قبلا اشارت رفت و ذیلا به اختصار یادآور می
شویم.
[1]. ر ک: النشر فی القراات العشر، ج 1، ص 9.
[2]. همان ص 34.
[3]. النشر، ج1، ص 36.
[1]. غایة النهایة فی طبقات القرا، ج2، ص 56 ـ 54.
[2]. معرفة القرا الکبار، از ذهبی، ج1، ص 217.
[3]. محمد بن احمد بن ایوب بن شنبوذ ر ک: غایة النهایة، ج2، ص 52.
[4]. محمد بن الحسن بن یعقوب بن الحسن بن مقسم ر ک: غایة النهایة، ج2، ص 123.
[5]. مباحث فی علوم القرآن، ص 252 ـ 251 ر ک: معرفة القرا الکبار، ج1، ص 221 و 247.
[6]. معرفة القرا، ج1، ص 249.
[7]. مباحث فی علوم القرآن، ص 247 و 148.
[8]. زرکش، البرهان، ج1، ص 327.
[9]. الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 80.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. النشر فی القراات العشر، ج1، ص 46.
[13]. جمال القرا، ص 111، و نیز رجوع شود به: المرشد الوجیز، ص 160.
[1]. ر ک: الابانه، ص 102 المرشد الوجیز، ص 153 ـ 151.
[2]. النشر فی القراات العشر، ج1، ص 36.
[3]. الاتقان، ج1، ص 81.