علوم قرآنی

وبلاگ علوم قرآنی

علوم قرآنی

وبلاگ علوم قرآنی

آشنائی با اعجاز قرآن


اعجاز از ریشه «عجز» (ناتوانی) به معنای ناتوان ساختن می باشد ناتوان ساختن بر دو گونه است: یکی آن که توانایی کسی قهرا از وی سلب شود و او به عجز درآید، مثلا اگر شخصی قدرت مالی یا مقامی دارد، آن مال یا مقام از او با زور گرفته شود واو به خاک مذلت بنشیند دیگر آن که کاری انجام گیرد که دیگران از انجام و یاهم آوردی با آن عاجز باشند، بدون آن که درباره آنان هیچ گونه اقدام منفی به عمل آمده باشد، مثلا ممکن است کسی در کسب کمالات روحی و معنوی به اندازه ای پیش رفت کند که دست دیگران بدو نرسد و از روی عجز دست فرو نهند در مثل گویند: «فلان اخرس اعداه، فلانی زبان دشمنان خود را بند آورد» مقصود آن است که آن اندازه آراسته به کمالات گردیده و کاستی ها را از خود دور ساخته که جایی برای رخنه عیب جویان باقی نگذارده است شاعر گوید:
شجو حساده و غیظ عداه ان یری مبصر و یسمع واع.
«برای فزونی غم و اندوه حسودان وی و خشم و نگرانی دشمنانش، همین بس که بیننده ای چشم خود را بگشاید و شنونده ای گوش فرا دهد» یعنی آن اندازه فضایل محاسن اخلاقی وی فراگیر شده که هر کس چشم بگشاید و گوش فرا دهدجز آن نبیند و نشنود، به همین جهت دشمنان و حسودان خود را به زانو درآورده است.
اعجاز قرآن از نوع دوم است، یعنی در بلاغت، فصاحت، استواری گفتار، رسابودن بیان، نوآوری های فراوان در زمینه معارف و احکام و دیگر ویژگی ها، آن اندازه اوج گرفته که دور از دست رس بشریت قرار گرفته است از این جهت قرآن را «معجزه خالده، معجزه جاوید» گویند این حالت برای قرآن، همیشگی و ثابت است، چراکه این کتاب بزرگ قدر، سند شریعت جاوید اسلام است.
پیشینه بحث
مساله «اعجاز قرآن» از دیر زمان مورد بحث و نظر دانش مندان بوده است شایداولین کسی که در این زمینه بحث کرده و مساله را به صورت کتاب یا یک رساله درآورده ـ طبق گفته ابن ندیم[1] ـ محمد بن زید واسطی (متوفای 307) است وی از بزرگان اهل کلام می باشد و کتاب هایی در این زمینه به نام «الامامه» و «اعجاز القرآن فی نظمه و تالیفه» نگاشته است برخی پیش از او، ابو عبیده معمر بن المثنی (متوفای 209) را یاد می کنند، او کتابی در دو مجلد درباره اعجازقرآن نوشته است هم چنین ابوعبید قاسم بن سلام (متوفای 224) کتابی در اعجازقرآن دارد اما این نوشته ها اکنون در دست نیست.
قدیمی ترین اثری که در این زمینه در دست است، رساله «بیان اعجاز القرآن» نوشته ابو سلیمان حمدبن محمدبن ابراهیم خطابی بستی[2] (متوفای 388)است این اثر ضمن مجموعه ای با عنوان «ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن» اخیرابه چاپ رسیده است مؤلف این رساله، مساله اعجاز القرآن را از بعد «بیانی» باشیوه ای جالب مطرح ساخته و درباره انتخاب واژه ها در قرآن و نکته سنجی هامتناسب و هم آهنگ سخن گفته و برجستگی قرآن را در این انتخاب و چینش شگفت آور کاملا آشکار ساخته و به خوبی از عهده آن برآمده است.
دو رساله دیگر این مجموعه یکی تالیف ابوالحسن علی بن عیسی رمانی (متوفای 386) از بزرگان اهل کلام و اندیش مندان جهان اسلام است نوشته های او در زمینه های قرآنی بسیار ارزش مند و مورد عنایت شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی در تفسیر گران قدرش «التبیان» قرار گرفته است دیگری رساله «شافیه» نوشته شیخ عبدالقاهر جرجانی (متوفای 471) است جرجانی پایه گذارعلوم بلاغت، به صورت علم مدون می باشد این شخصیت بزرگ جهان علم و ادب، سه نوشته ارجمند ـ در این زمینه ـ برای همیشه به یادگار گذارده است: اسرارالبلاغه، دلایل الاعجاز و آخرین آن ها رساله «شافیه» است رساله شافیه خلاصه وچکیده مباحث دو کتاب پیش را ـ که به مثابه مقدمه برای وصول به اعجاز می باشد به گونه ای موجز و فشرده عرضه کرده است وی خدمتی شایسته به عالم ادب در راه رسیدن به اعجاز قرآن انجام داده است.
ابوبکر باقلانی (متوفای 403) و امام فخر رازی (متوفای 606)، و کمال الدین زملکانی (متوفای 651) هر یک کتابی مبسوط در این زمینه نوشته و مساله اعجازقرآن را به گونه تفصیلی مورد بحث قرار داده اند امام یحیی بن حمزه بن علی علوی زیدی (متوفای 749) کتاب «الطراز فی اسرار البلاغه و حقائق الاعجاز» را در سه مجلد نوشته که در جلد سوم تمامی نکات بلاغی و اسرار بدیع را بر آیه های قرآن پیاده کرده، و به خوبی از عهده این کار برآمده است جلال الدین سیوطی (متوفای 910) نیز به طور گسترده کتابی در سه مجلد ضخیم با عنوان «معترک الاقران فی اعجاز القرآن» به رشته تحریر درآورده است.
اخیرا کتاب ها و رساله های فراوانی در زمینه اعجاز قرآن نوشته شده که مشهورترین آن ها عبارت اند از: «المعجزه الخالده» علامه سید هبه الدین شهرستانی، «اعجاز القرآن» استاد مصطفی صادق رافعی، «النبا العظیم» استاد عبداللّه دراز، «اعجاز قرآن» علا مه طباطبایی علاوه نوشته هایی نیز به عنوان مقدمه تفسیر نوشته اندمانند مقدمه تفسیر «آلا الرحمان» شیخ محمد جواد بلاغی و «البیان» استادآیت اللّه خویی.
معجزه یک ضرورت دفاعی
بدون شک معجزه برای پیامبران ـ به ویژه اولوالعزم[3] ـ یک وسیله اثباتی به شمار می رود تا سند نبوت و شاهد صدق دعوت آنان قرار گیرد و گواه آن باشد تاکه از جهان غیب پیام آورده اند لذا معجزه ای که به دست آنان انجام می گیرد بایدنشانه ای از «ماورای الطبیعه» باشد، یعنی کاری انجام گیرد که طبیعت این جهان ازعهده انجام آن عاجز باشد، به همین جهت آن را «خارق العاده» [4] توصیف می کنند، یعنی بیرون از شعاع تاثیرات طبیعی مالوف (عوامل طبیعی شناخته شده ومعروف) قرار گرفته است.
اکنون این سؤال پیش می آید که معجزه یک ضرورت تبلیغی است یا ضرورت دفاعی ؟
یعنی پیامبران دعوت خود را از همان روز نخست با معجزه آغاز می کنند، یا موقعی که با شبهه های منکرین روبه رو می شوند معجزه ارائه می دهند؟
سیره پیامبران و صراحت قرآن بر امر دوم دلالت دارد اساسا هیچ پیامبری از همان آغاز، دعوت خود را با معجزه هم راه ننمود، ولی هنگامی که با منکران روبه رو گردید ودرخواست معجزه نمودند ـ یا بدون درخواست و صرفا برای دفع شبهات آنان معجزه آورده است دعوت انبیا عین صراحت حق است که با فطرت اصیل انسان دم ساز و با عقل سلیم هم آهنگ می باشد چیزی را می گویند که فطرت و عقل بشری بی درنگ و آزادانه آن را می پذیرد «و بالحق انزلناه و بالحق نزل[5]، ما قرآن را که عین حقیقت است فرو فرستادیم (یعنی حقیقتی آشکار و انکار ناپذیر) و همین گونه فرود آمد» «له دعوه الحق[6]، خدا را دعوتی است حق و روشن» «فتوکل علی اللّه انک علی الحق المبین[7]، بر خدای خود تکیه کن راهی که می روی حق و آشکاراست» «ذلک الکتاب لا ریب فیه[8]، این کتاب جای تردیدی در آن نیست» ، یعنی آن اندازه شواهد صدق، آن را فرا گرفته که راه تشکیک و تردید در آن رابسته است «لقد جات رسل ربنا بالحق[9]، پیامبران همگی حق آور بودند» «یاایها الناس قد جاکم الحق من ربکم[10]، ای مردم ! آن چه را که برای شما آمده صرفا حقیقت آشکاری است» «اللّه الذی انزل الکتاب بالحق و المیزان[11]، خداوندی که کتاب و شریعت را حقیقتی آشکار و معیار سنجش حق از باطل قرارداد».
ازاین رو در جای جای قرآن تصریح شده که صاحب نظران اندیش مند، بی درنگ دعوت حق را می پذیرند و به ندای حقیقت لبیک می گویند تنها کسانی که حق راخوش آیند ندارند یا با مصالح موهوم خویش سازگار نمی بینند، آن را نمی پذیرند، گرچه در دل به حق بودن آن اذعان و اعتراف دارند «و یری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربک هو الحق و یهدی الی صراط العزیز الحمید» [12]، دانشمندان اندیشمند به خوبی در می یابند آن چه بر تو نازل گشته، صرف حقیقت است و به سوی راه حق تعالی که عزیز و حمید است هدایت می کند» مقصود از عزیز، یگانه قدرت قاهره حاکم برجهان هستی است و حمید به معنای ستوده و پسندیده است «و لیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم[13]، تادانش وران بدانند که شریعت الهی محض حق است و آن را باور دارند و دل های شان در برابر آن خاشع و حالت نرمش پیدا کند».
درباره فرهیختگان از ترسایان نجران در پیش گاه قرآن، با ستایش از آنان، چنین گوید: «و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق[14]، همین که بشنوند آن چه را که بر پیامبر نازل گشته، می بینی دیدگانشان (از شدت شوق و وجد درونی) لبریز از اشک گردد، زیرا حق را دریافته اند».
آری، کسانی که حق ستیزند در برابر آن ایستادگی می کنند: «لقد جئناکم بالحق ولکن اکثرکم للحق کارهون[15]، ما آن چه که آوردیم حقیقت آشکاری است، ولی بیش تر شما حق را خوش ندارید» «و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما وعلوا[16]، گرچه (با زبان) آن را انکار نموده، ولی در دل آن را شناخته، باورداشته اند و این انکار ناشی از حالت ظلم و استکبار آنان است» لذا طبق منطق قرآن، هم واره حق آشکار است و باطل خودنما و برای پذیرفتن حق دلیلی جز فطرت وحجتی جز خرد حاجتی نیست برای حق جویان و حقیقت پویان دلیلی روشن تر ازبیان خود حق نمی باشد و به حجت و برهان نیاز ندارد، زیرا حق، خود آشکار است و فطرت پاک آن را پذیرا است.امام صادق (ع) در این زمینه می فرماید: «سنت الهی برآن جاری است که هرگزحق با باطل اشتباه نگردد و هیچ حقی به صورت باطل جلوه ننماید و هیچ باطلی به صورت حق نمود نکند» یعنی حق خود جلوه گر است و جای شبهه نمی گذاردآن گاه فرمود: «و لو لم یجعل هذا هکذا ما عرف حق من باطل» [1] یعنی اگر چنین نبود که هم واره حق خودنما باشد و از باطل خود راجدا سازد، هرگز راهی برای شناخت حق از باطل وجود نداشت بدین معنا که شناخت حق و جدا ساختن آن از باطل یک امر فطری و بدیهی است وگرنه معیاری برای جدایی حق از باطل وجود نداشت این یک اصل است که پایه های تمامی شناخت ها برآن استوار است، از جمله، شرایع و پیام های آسمانی که بر دست پیامبران عرضه می شود، حقایق آشکاری است که فطرت پاک، آن را پذیرا می باشد.
در قرآن آن جا که از «تحدی» و «اعجاز» سخن به میان می آید، با جمله «و ان کنتم فی ری ب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله» [2] آغاز می شودهم چنین آیات دیگر که حالت شک و تردید یا به عبارت روشن تر حالت تشکیک مشرکان و منافقان و مقابله کنندگان با قرآن واسلام را در نظر می گیرد.
«ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین» [3] «ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله» [4] «ام یقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله». [5]
لذا مخاطبین به این گونه هم آوردی خواهی (تحدی)، تنها کسانی اند که گفته اند: «و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشا لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیرالا ولین» [6] «فقال ان هذا الا سحر یؤثر» [7] «ولقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر» [8] «قالوا ما انزل اللّه علی بشر من شی». [9]
این گونه سخنان بی رویه هرگز از کسانی که به راستی، ایمان آوردند و از همان آغاز دعوت آن را پذیرفتند، صادر نگشته و هرگز این گونه تحدی ها وهم آوردخواهی ها به آنان متوجه نبوده است، زیرا نیازی نبوده و اینان با فطرتی پاک و سرشتی ناآلوده به سراغ دعوت حق آمدند و آن را یافته و پذیرفتند اساسا کسانی ازپیامبر اسلام و دیگر پیامبران درخواست معجزه می کردند که خواهان ایجاد شبهه وحالت تردید در درون مردم بوده اند.
«و قال الذین لا یرجون لقانا ائت بقرآن غیر هذا او بدله» [10] «و قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الا ض ینبوعا او تکون لک جنة من نخیل و عنب فتفجر الا نهار خلالهاتفجیرااو تسق ط السما کما زعمت علینا کسفا او تاتی باللّه و الملائکة قبیلا او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السما و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا».[11]
حضرت موسی (ع) با آن که عصا و ید بیضا هم راه داشت، آن را موقعی ارائه دادکه با انکار فرعونیان و مقابله قبطیان قرار گرفت و از او برای اثبات نبوت خویش دلیل و نشانه خواستند خداوند به موسی و هارون دستور می دهد: «فاتیا فرعون فقولاانا رسول رب العالمین، نزد فرعون رفته به او بگویید: ما پیامبران پروردگارجهانیانیم» فرعون به آنان گفت: «و ما رب العالمین، پروردگار جهانیان چیست؟»
موسی گفت: «رب السماوات و الا رض و ما بینهما ان کنتم موقنین، پروردگارآسمان ها و زمین و آن چه در میان آن دو می باشد اگر دارای باور درونی باشید» یعنی اگر به درون خود بنگری، شاهد صدق این مدعا را در خود می یابی.
فرعون از روی تمسخر به اطرافیان خود روی کرده گفت: «الا تستمعون، آیانمی شنوید» که موسی چه مطالب ناباوری را مطرح می سازد؟
موسی روی به آنان کرده گفت: «ربکم و رب آبائکم الا ولین، پروردگار شما و پدران پیشین شما» نه مانندفرعون که دعوی ربوبیت را تنها در این برهه زمانی دارد.
آن گاه فرعون با خشم و تمسخر گفت: «ان رسولکم الذی ارسل الیکم لمجنون، پیامبری که به سوی شما فرستاده شده دیوانه ای بیش نیست» موسی گفت: «خدایی را که من می خوانم پروردگار شرق و غرب و آن چه در آن میانه است» کنایه از آن که ادعای ربوبیت تو صرفا به جهت سلطه بر ملک مصر و رود نیل است و بسی محدود و هرگز با گستره خدایی پروردگار جهان قابل قیاس نیست و هرگز سلطه محدود با سلطه نامحدود قابل قیاس نیست «قال رب المشرق و المغرب و ما بینهماان کن تم تعقلون» لذا به اندیشیدن دستور می دهد این پاسخ در مقابل نسبت دیوانگی است که فرعون به موسی داده است.
باز هم فرعون در خشم رفت و قاطعانه بدون هیچ دلیل قانع کننده ای گفت: «لئن اتخذت الها غیری لا جعلنک من المسجونین، اگر جز من، خدایی برگزینی تو را از (جمله) زندانیان خواهم ساخت» موسی با ملایمت گفت: «اولو جئتک بشی مبین، گرچه برای تو دلیل آشکاری (بر صحت دعوی خویش) بیاورم؟!» فرعون گفت: «فات به ان کنت من الصادقین، بیاور اگر راست می گویی» آن گاه حضرت موسی، عصا و ید بیضارا ارائه داد «فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین و نزع یده فاذا هی بیضا للناظرین» با افکندن عصا و تبدیل آن به ماری عظیم الجثه و هولناک و بیرون آوردن دست از آستین ودرخشیدن آن با نور سفیدی خیره کننده، معجزه خود را ارائه داد که در این هنگام فرعون از وحشت آن را سحر خوانده در صدد مقابله برآمد.[12]
در سوره ابراهیم به طور عموم تقاضای معجزه را از جانب کسانی یادآور شده که حالت انکار داشته اند، همان گونه که درباره پیامبر اسلام یادآور شدیم حضرت موسی (ع) آن جا که با قوم خود و نافرمانی هایی که می کردند روبرو شد به آنان یادآورمی شود:
«الم یاتکم نبؤ الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم، لا یعلمهم الااللّه جاتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فی افواههم و قالوا انا کفرنا بما ارسلتم به، و انا لفی شک مما تدعوننا الیه مریب قالت رسلهم افی اللّه شک فاطر السماوات و الا رض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یؤخرکم الی اجل مسمی قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدوناعما کان یعبد آبانا فاتونا بسلطان مبین قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلکم و لکن اللّه یمن علی من یشا من عباده و ما کان لنا ان ناتیکم بسلطان الا باذن اللّه، و علی اللّه فلیتوکل المؤمنون و ما لنا ان لا نتوکل علی اللّه و قد هدانا سبلنا[13]، آیا سرگذشت پیشینیان را نشنیده اید که پیامبرانشان با دلایلی روشن آمدند، ولی آنان از روی تمسخرخنده وار دست بر دهان نهاده[14] و گفتند: ما به آن چه آورده اید باور نداریم ودر شک و تردید می باشیم پیامبران به آنان گفتند: مگر درباره صانع متعال جای شکی وجود دارد؟
او شما را می خواند تا مورد مهر خود قرار دهد و فرصتی است که در اختیار شما قرار داده است گفتند: شما همانند ما بشر هستید و می خواهید مارا از آن چه پدرانمان می پرستیدند باز دارید، پس دلیل قوی و روشن ارائه دهید که پیامبرید پیامبران به ایشان گفتند آری ما بشری بیش نیستیم و از خود مایه ای نداریم خدای بر ما منت نهاده و اگر او بخواهد هرآینه معجزه ای که نشان گر صحت گفتار ما باشد، ارائه خواهیم داد و به خدا پناه می بریم که راه را به ما نشان داده است».
شواهد بر این واقعیت بسیار است که ارائه معجزه هنگامی بوده که انبیا(ع) باشبهات منکرین و تشکیک معاندین روبه رو می شدند که برای رفع شبهه و دفع تشکیک، ارائه معجزه ضرورت می یافت وگرنه در رویارویی با پاک اندیشان روشن ضمیر، نیازی به معجزه نبوده بلکه همان ارائه حق، بزرگ ترین شاهد صدق آنان محسوب می گردید.
ازاین رو معجزه هم چون شمشیر برای شکستن سدهای ایجاد شده در سر راه پیش رفت دعوت حق به کار رفته است شمشیر برای زدودن موانع خارجی است که دشمن از روی عجز و نداشتن منطق صحیح به وجود می آورد و در صدد ایجادمحاصره یا ریشه کن کردن بنیاد حق برمی آید و معجزه برای در هم فرو ریختن تمامی شبهاتی بوده که دشمنان ـ به گمان خود ـ از آن حصاری به وجود آورده بودند.
پس کاربرد معجزه و شمشیر اساسا برای ارائه دعوت و اثبات حقانیت آن نبوده، بلکه در رتبه دوم و هنگام برخورد با موانع از آن ها استفاده شده است لذا هر دو، وسیله دفاعی به شمار می روند نه وسیله تبلیغی محض.
[1]. ر ک: الفهرست، ص 63 آن جا که از علوم قرآنی سخن می گوید و ص 259 آن جا که از مذاهب اهل اعتزال بحث می کند (چاپ قاهره ـ الاستقامة).
[2]. بست: شهرکی در نزدیکی کابل محل اقامت وی بوده است ر ک: مقدمه کتاب «ثلاث رسائل فی اعجازالقرآن» ، و نیز مقدمه التمهید، ج1، ص 8.
[3]. پیامبران اولوالعزم پیامبرانی اند که دارای شریعتی نو و کتابی تازه باشند، آنان پنج نفرند: نوح و ابراهیم وموسی و عیسی ومحمد(ص).
[4]. یعنی خارج از محدوده عوامل مؤثر که متعارف و شناخته شده است ولی هرگز بر خلاف ناموس طبیعت نیست، چه این که قانون علیت، طبیعی و خدشه بردار نیست تنها علت به وجود آمدن معجزه، غیر متعارف بودن آن است ولی برای بشریت امکان شناخت آن بر اساس موازین طبیعی هرگز میسر نیست وگرنه هیچ پدیده ای در صحنه هستی بدون علت متناسب خود، امکان وجود ندارد و علت العلل اراده خداوندی است وچگونگی تاثیر در باب علیت نیز تحت اراده او است که می تواند دگرگون سازد یا سرعت بخشد و معجزه ازهمین طریق صورت می گیرد لذا خارق العاده می گویند نه خارق الطبیعه.
[5]. اسراء 17: 105.
[6]. رعد 13: 14.
[7]. نمل 27: 79.
[8]. بقره 2: 2.
[9]. اعراف 7: 43.
[10]. یونس 10: 108.
[11]. شوری 42: 17.
[12]. سبا 34: 6.
[13]. حج 22: 54.
[14]. مائده 5: 83.
[15]. زخرف 43: 78.
[16]. نمل 27: 14
[1]. برقی، محاسن، کتاب مصابیح الظلم، ج1، ص 432، شماره 998/400.
[2]. بقره 2: 23.
[3]. طور 52: 34 ـ 33.
[4]. هود 11: 13.
[5]. یونس 10: 38.
[6]. انفال 8: 31.
[7]. مدثر 74: 25 ـ 24.
[8]. نحل 16: 103.
[9]. انعام 6: 91.
[10]. یونس 10: 15.
[11]. اسراء 17: 93 ـ 90.
[12]. ر ک: سوره شعرا آیات (34 ـ 16) و سوره اعراف آیات (110 ـ 103).
[13]. ابراهیم 14: 12 ـ 9.
[14]. این حالتی است که برای تمسخر انجام می دهند، مانند آن که خنده شان گرفته دست بر دهن می نهند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد