اعجاز علمی اشاراتی است گذرا که به برخی از اسرار طبیعت نظر دارد و به گونه تراوشی از لابه لای تعابیر قرآنی ـ احیانا ـ مشهود می گردد، که با مرور زمان وپیش رفت دانش و قطعیت یافتن برخی نظریه های علمی، پرده از این اشارت هابرداشته می شود و دانش مندان خصوصا با پی بردن به این حقایق، قرآن را از دیدگاه اعجاز مورد ستایش و پذیرش قرار می دهند.
اعجاز علمی اشاراتی است گذرا که به برخی از اسرار طبیعت نظر دارد و به گونه
تراوشی از لابه لای تعابیر قرآنی ـ احیانا ـ مشهود می گردد، که با مرور
زمان وپیش رفت دانش و قطعیت یافتن برخی نظریه های علمی، پرده از این اشارت
هابرداشته می شود و دانش مندان خصوصا با پی بردن به این حقایق، قرآن را از
دیدگاه اعجاز مورد ستایش و پذیرش قرار می دهند.
و «اعجاز علمی قرآن» مربوط به اشاراتی است که ازگوشه های سخن حق تعالی
نمودار گشته و هدف اصلی نبوده است، زیرا قرآن کتاب هدایت است و هدف اصلی آن
جهت بخشیدن به زندگی انسان و آموختن راه سعادت به او است ازاین رو اگر گاه
در قرآن به برخی اشارات علمی بر می خوریم، ازآن جهت است که این سخن از
منبع سرشار علم و حکمت الهی نشات گرفته و ازسرچشمه علم بی پایان حکایت دارد
«قل انزله الذی یعلم السر فی السماوات والا رض[1]،
بگو: آن را کسی نازل ساخته است که راز نهان ها را در آسمان ها وزمین می
داند» و این یک امر طبیعی است که هر دانش مندی هرچند در غیر رشته تخصصی خود
سخن گوید، از لابه لای گفته هایش گاه تعابیری ادا می شود که حاکی از دانش و
رشته تخصص وی می باشد همانند آن که فقیهی درباره یک موضوع معمولی سخن
گوید، کسانی که با فقاهت آشنایی دارند از تعابیر وی درمی یابند که صاحب
سخن، فقیه می باشد، گرچه آن فقیه نخواسته تا فقاهت خود را در سخنان خود
بنمایاند هم چنین است اشارات علمی قرآن که تراوش گونه است و هدف اصلی کلام
را تشکیل نمی دهد.
چند تذکر
پیش از آن که نمونه هایی از این اشارات علمی ارائه گردد، ضرورت است که چند نکته تذکر داده شود:
1. برخی را گمان برآن است که قرآن مشتمل بر تمامی اصول و مبانی علوم
طبیعی و ریاضی و فلکی و حتی رشته های صنعتی و اکتشافات علمی و غیره می باشد
و چیزی از علوم و دانستنی ها را فروگذار نکرده است خلاصه قرآن علاوه بریک
کتاب تشریعی کتاب علمی نیز به شمار می رود برای اثبات این پندار افسانه
وار، خواسته اند دلایلی از خود قرآن ارائه دهند، از جمله آیه «و نزلنا علیک
الکتاب تبیانالکل شی[2]، قرآن را بر تو فرستادیم تا بیان گر همه چیز باشد» «ما فرطنا فی الکتاب من شی[3]، در کتاب ـ قرآن ـ چیزی فروگذار نکردیم» «و لا رطب و لایابس الا فی کتاب مبین[4]،
هیچ خشک و تری نیست مگر آن که در کتابی آشکار (ثبت) است» در حدیثی از
عبداللّه بن مسعود آمده: «من اراد علم الاولین و الاخرین فلیتدبر القرآن[5]، هر که علوم گذشتگان و آیندگان را خواهان باشد، همانا درقرآن تعمق نماید».
اگر این گمان از جانب برخی سرشناسان[6] مطرح نگردیده یا به آنان نسبت داده نشده بود، متعرض آن نگردیده در صدد نقد آن بر نمی آمدیم، زیراسستی دلایل آن آشکار است.
اولین سؤال که متوجه صاحبان این پندار می شود آن است که از کجا و چگونه
این همه علوم و صنایع و اکتشافات روزافزون از قرآن استنباط شده، چرا
پیشینیان به آن پی نبرده و متاخرین نیز به آن توجهی ندارند؟!.
دیگر آن که آیات مورد استناد با مطلب مورد ادعا بی گانه است زیرا آیه
سوره نحل در رابطه با بیان فراگیر احکام شریعت است آیه در صدد اتمام حجت بر
کافران است که روز رستاخیز هر پیامبری با عنوان شاهد بر رفتار امت های خود
برانگیخته می شود و پیامبر اسلام نیز شاهد بر این امت می باشد، زیرا کتاب و
شریعتی که بردست او فرستاده شده کامل بوده و همه چیز در آن بیان شده است
«و جئنا بک شهیداعلی هؤلا و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی و هدی و رحمه و
بشری للمسلمین» [7]
یعنی جای نقص و کاستی در بیان وظایف و تکالیف شرعی باقی نگذاردیم، تا
هدایت و رحمت و بشارتی باشد برای مسلمانان لذا با ملاحظه شان نزول و
مخاطبین مورد نظر آیه و نیز صدر و ذیل آیه، به خوبی روشن است که مقصود از
«تبیانا لکل شئ» همان فراگیری و جامعیت احکام شرع است.
اصولا شعاع دائره مفهوم هر کلام، با ملاحظه جای گاهی که گوینده در آن
قرارگرفته، مشخص می گردد مثلا محمد بن زکریا که کتاب «من لا یحضره الطبیب»
رانگاشت و یادآورد شد که تمامی آن چه مورد نیاز است در این کتاب فراهم
ساخته است، از جای گاه یک پزشک عالی مقام سخن گفته است، لذا مقصود وی از
تمامی نیازها، در چارچوب نیازهای پزشکی است بر همین شیوه مرحوم صدوق کتاب
«من لا یحضره الفقیه» را تالیف نمود، تا مجموع نیازهای در محدوده فقاهت
راعرضه کند هم چنین است آن گاه که خداوند بر کرسی تشریع نشسته، در رابطه
باکتب و شرایع نازل شده بر پیامبران، چنین تعبیری ایفاد کند که صرفا به
جامعیت جنبه های تشریعی نظر دارد!.
همین گونه است آیه «ما فرطنا فی الکتاب من شی» [8]
اگر مقصود از «کتاب» قرآن باشد در صورتی که ظاهر آیه چیز دیگر است و مقصود
از کتاب، کتاب تکوین ودر رابطه با علم ازلی الهی است آیه چنین است: «و ما
من دابه فی الا رض و لا طائریطیر بجناحیه الا امم امثالکم ما فرطنا فی
الکتاب من شی ثم الی ربهم یح شرون» [9] یعنی ما همه موجودات و آفریده ها را زیر نظر داریم و هیچ چیزبیرون از علم ازلی ما نیست و سرانجام همه موجودات به سوی خدا است.
آیه «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و
ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الا رض و لا رطب و لا یابس
الا فی کتاب مبین» [10]، در این جهت روشن تر است، که همه موجودات و رفتار و کردارشان در علم ازلی الهی ثبت و ضبط است و حضور بالفعل دارد.
و اما حدیث ابن مسعود، صرفا در رابطه با علومی است که وی با آن آشنایی
داشته و آن، علوم و معارف دینی است و مقصود از اولین و آخرین، سابقین
ولاحقین انبیا و شرایع آنان می باشد، که تمام آن چه در آن ها آمده در قرآن
فراهم است.
2. دومین نکته آن که به کارگیری ابزار علمی برای فهم معانی قرآنی، کاری
بس دشوار و ظریف است، زیرا علم حالت ثبات ندارد و با پیش رفت زمان گسترش
ودگرگونی پیدا می کند و چه بسا یک نظریه علمی ـ چه رسد به فرضیه ـ که
روزگاری حالت قطعیت به خود گرفته باشد، روز دیگر هم چون سرابی نقش بر آب،
محو ونابود گردد لذا اگر مفاهیم قرآنی را با ابزار ناپایدار علمی تفسیر و
توجیه کنیم، به معانی قرآن که حالت ثبات و واقعیتی استوار دارند، تزلزل
بخشیده و آن را نااستوارمی سازیم خلاصه، گره زدن فرآورده های دانش با قرآن،
کار صحیحی به نظرنمی رسد.
آری اگر دانش مندی با ابزار علمی که در اختیار دارد و قطعیت آن برایش
روشن است، توانست از برخی ابهامات قرآنی ـ که در همین اشاره ها نمودار است ـ
پرده بردارد، کاری پسندیده است مشروط بر آن که باکلمه «شاید» نظر خود را
آغاز کند وبگوید: شاید ـ یا به احتمال قوی ـ مقصود آیه چنین باشد، تا اگر
در آن نظریه علمی تحولی ایجاد گردد، به قرآن صدمه ای وارد نشود، صرفا گفته
شود که تفسیر او اشتباه بوده است.
ما در این بخش از اعجاز قرآنی، با استفاده از برخی نظریه های قطعی علم
منقول از دانش مندان مورد اعتماد، سعی در تفسیر برخی اشارات علمی قرآن
نموده ایم امابه این نکته باید توجه داشت که هرگز نباید میان دیدگاه های
استوار دین و فراورده های ناپایدار علم، پیوند ناگسستنی ایجاد نمود.
3. نکته سوم، آیا تحدی ـ که نمایان گر اعجاز قرآن است ـ جنبه علمی قرآن را نیزشامل می شود؟
بدین معنا که قرآن آن گاه که تحدی نموده و هم آورد طلبیده، آیا به این گونه اشارات علمی نیز نظر داشته است ؟
یا آن که بر اثر پیش رفت علم و پی بردن به برخی از اسرار علمی که قرآن
به آن ها اشارتی دارد، گوشه ای از اعجاز این کتاب آسمانی روشن شده است به
عبارتی دیگر پس از آن که دانش مندان با ابزار علمی که در اختیار داشتند
توانستند از این گونه اشارات علمی که تا کنون حالت ابهام داشته، پرده
بردارند و در نتیجه به گوشه ای از احاطه صاحب سخن (پروردگار) پی ببرند
ودریابند که چنین سخنی یا اشارتی در آن روزگار، جز از پروردگار جهان امکان
صدورنداشته و بدین جهت مساله اعجاز علمی قرآن مطرح گردیده است !
برخی بر همین عقیده اند، که این گونه اشارات علمی دلیل اعجاز می
تواندباشدولی تحدی به آن صورت نگرفته است، چون روی سخن در آیات تحدی
باکسانی است که هرگز با این گونه علوم آشنایی نداشته اند بر این مبنا قرآن
در جهت علمی همانند دیگر کتب آسمانی است، که صورت تحدی به خود نگرفته اند،
گرچه اشارات علمی دلیل اعجاز می توانند باشند.[11]
ولی این طرز تفکر از آن جا نشات گرفته که گمان برده اند روی سخن در
آیات تحدی تنها با عرب معاصر نزول قرآن بوده است، در حالی که قرآن مرحله به
مرحله از محدوده زمانی عصر خویش فراتر رفته و دامنه تحدی را گسترش داده
است، نه تنها عرب بلکه تمامی بشریت را برای ابدیت به هم آوردی فرا خوانده
است.
یکی از آیات تحدی که در سوره بقره است و پس از ظهور و گسترش اسلام
درمدینه نازل گشته، تمامی مردم را مورد خطاب قرار داده است، پس از خطاب «یا
ایهاالناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم والذین من قبلکم لعلکم تتقون» ـ با
فاصله یک آیه می فرماید: «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا
بسوره من مثله وادعواشهداکم من دون اللّه ان کنتم صادقین فان لم تفعلوا و
لن تفعلوا» [12]
همه مردم مخاطب قرار گرفته اند، تا چنان چه تردیدی در رابطه با صحت وحی
قرآنی دردل های شان راه یافته، آزمایش کنند آیا می توانند حتی یک سوره
همانند قرآن بیاورند؟هرگز نتوانسته و نخواهند توانست.
آیه «قل لئن اجتمعت الا نس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا» [1] آب پاکی را بر دست همه ریخته، تمامی انس و جن رابه نحو جمعی ـ که عموم افرادی و ازمانی هر دو را شامل می شود[2] ـ موردتحدی قرار داده است و اعلام کرده که اگر همه انسان ها و پریان پشت در پشت هم بکوشند تا هم چون قرآنی بیاورند نخواهند توانست.
اکنون می پرسیم که این گونه گسترش در دامنه تحدی ـ که همه انسان ها را
در همه سطوح و در طول زمان شامل گردیده است ـ آیا نمی تواند دلیل آن باشد
که همه جوانب اعجاز قرآنی، هر کدام به فراخور حال مخاطب خاص خود، مورد تحدی
قرار گرفته باشند؟
به سادگی نمی توان از کنار این احتمال گذشت یا آن رانادیده گرفت !.
نمونه هایی از اشارات علمی
در قرآن از این گونه اشارات علمی و گذرا بسیار است برخی از این اشارات
از دیرزمان و برخی در سالیان اخیر با ابزار علم روشن شده و شاید بسیاری
دیگر را گذشت زمان آشکار سازد دانش مندان ـ به ویژه در عصر حاضر ـ در این
باره بسیارکوشیده اند، گرچه افرادی به خطا رفته ولی بسیاری نیز موفق گردیده
اند نمونه هایی از این گونه اشارات در بخش اعجاز علمی قرآن در کتاب
«التمهید» ج 6 آمده است، در این جا به جهت اختصار به چند نمونه بسنده می
کنیم:
رتق و فتق آسمان ها و زمین
«اولم یر الذین کفروا ان السماوات والا رض کانتا رتقا ففتقناهما» [3]
«رتق» به معنای «به هم پیوسته» و «فتق» به معنای «از هم گسسته» است در این
آیه آمده است که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بوده اند و سپس از هم گسسته
شدند.
مفسران در این پیوسته بودن وگسسته شدن زمین و آسمان ها اختلاف نظرداشته
اند بیش تر بر این نظر بوده اند که مقصود از به هم پیوستگی و گسسته شدن،
همان گشوده شدن درهای آسمان و ریزش باران است، «ففتحنا ابواب السماء بماء
منهمر[4]،
پس درهای آسمان را با آبی ریزان گشودیم» و نیز شکافتن زمین وروییدن گیاه،
چنان چه می فرماید: «ثم شققنا الا رض شقا فانبتنا فیها حبا[5]،
زمین را شکافتیم و پس در آن، دانه رویانیدیم» علا مه طبرسی گوید: «و این
معنا از دو امام (ابوجعفر باقر و ابو عبداللّه صادق (ع) روایت شده است[6]، در «روضه کافی» روایتی ضعیف السند از امام باقر(ع) است[7] و در تفسیر قمی روایتی که اتصال سندی ندارد از امام صادق (ع) روایت شده است.[8]
تفسیر دیگری در این باره شده که آسمان ها و زمین ابتدا به هم پیوسته
بودندسپس از هم جدا گشته و به این صورت درآمده اند چنان چه در سوره «فصلت»
می خوانیم: «ثم استوی الی السما و هی دخان فقال لها و للا رض ائتیا طوعا او
کرها قالتااتینا طائعین فقضاهن سبع سماوات[9]،
(خداوند) هنگامی که به آفرینش آسمان روی آورد، آسمان ها به صورت دودی ـ
توده گازی ـ بودند آن گاه به زمین و آسمان فرمان داد که به صورت جدا از هم
حضور یابند ـ چه بخواهند و چه نخواهند (یعنی یک فرمان تکوینی بود)، آن ها
(به زبان حال) گفتند: فرمان پذیر آمدیم سپس هفت آسمان را این چنین استوار
ساخت».
مطلب مذکور در آیه فوق مبین یک حقیقت علمی است که دانش روز، کم و بیش
به آن پی برده است و آن این است که منشا جهان مادی به صورت یک توده گازی
بوده است بدین ترتیب واژه «دخان» در کلمات عرب، دقیق ترین تعبیر از ماده
نخستین ساختار جهان است.
مولا امیرمؤمنان ـ مکررا ـ در نهج البلاغه به همین حقیقت علمی که آیه
کریمه به آن اشارت دارد، تصریح فرموده است در اولین خطبه نهج البلاغه ـ که
درباره آفرینش جهان است ـ می خوانیم: «ثم انشا سبحانه فتق الاجوا و شق
الارجا و سکائک الهوا ثم فتق ماء بین السماوات العلی فملاهن اطوارا من
ملائکته، سپس خداوندفضاهای شکافته و کرانه های کافته و هوای به آسمان و
زمین راه یافته را پدیدآوردآن گاه میان آسمان های زبرین را بگشود و از گونه
گون فرشتگان پر نمود» درخطبه 211 می فرماید: «ففتقها سبع سماوات بعد
ارتتاقها، آن ها را از هم شکافت پس ازآن که به هم پیوسته بودند».
علا مه مجلسی ـ در شرح روضه کافی ـ پس از نقل دو روایت سابق الذکرمی
فرماید: «این دو روایت، برخلاف آن چیزی است که از مولا امیرمؤمنان (ع)رسیده
است» [10] در این باره تفصیلا سخن گفته ایم. [11]
نقش کوه ها در استواری زمین
در نه جای قرآن از کوه ها با تعبیر «رواسی» یاد شده است[12] «و جعلنا فی الا رض رواسی ان تمید بهم[13]، و کوه ها را در زمین پابرجا و استوار نهادیم تا مبادا (زمین) آنان (مردم) را تکان دهد و بلرزاند».
اساسا تعبیر از کوه ها به «رواسی» بدان جهت است که «ثابت هایی» هستند
که برریشه های مستحکم استوار می باشند و از ماده «رست السفینة» گرفته شده،
به معنای لنگر انداختن کشتی است که به وسیله این لنگرها در تلاطم آب های
دریا استوار وپابرجا می ماند ازاین رو، کوه ها هم چون لنگرهایی هستند که
زمین را در گردش ها وچرخش های خود، از لرزش و تکان باز می دارد.
هم چنین از کوه ها به «اوتاد» تعبیر شده، به معنای میخ ها، که زمین را از هم پاشی و فروریزی نگاه می دارد «والجبال اوتادا»[14].
مولا امیرمؤمنان در این زمینه گفتاری دارد، که به خوبی تعابیر اعجاز گونه قرآن راروشن می سازد می فرماید:
«و جبل جلا میدها، و نشوز متونها و اطوادها، فارساها فی مراسیها، و
الزمهاقراراتها فمضت رؤوسها فی الهوا، و رست اصولها فی الما فانهد جبالها
عن سهولها، و اساخ قواعدها فی متون اقطارها و مواضع انصابها فاشهق قلالها، و
اطال انشازها، و جعلها للارض عمادا، و ارزها فیها اوتادا فسکنت علی حرکتها
من ان تمید باهلها، او تسیخ بحملها، او تزول عن مواضعها فسبحان من امسکها
بعدموجان میاهها[15]،
هم راه با سرشتن صخره های بزرگ زمین و برآمدن دل این صخره ها و قله های
بلند سر به فلک کشیده، در جای گاه های خود استواریشان بخشید پس قله ها را
در هوا به بلندا برد و ریشه های شان را در آب فرو کشید بدین سان خداوند کوه
ها را با بلنداشان از دشت ها جدا ساخت و پایه های شان را چونان ریشه
درختان در زمین های پیرامون و مواضع نصبشان، در اعماق زمین نفوذشان دادکوه
ها را با قله هایی بس بلند و سلسله هایی به هم پیوسته و دراز، تکیه گاه
زمین ساخت و چونان میخ ها برآن بکوفت چنین است که زمین به رغم حرکات
گوناگونی که دارد، برای ساکنانش از لرزش و تکان نگاه داشته شد و از فرو در
کشیدن بار خود، باز داشته شد و از لغزش از جای گاه خود در امان ماند پس
بزرگ است خداوندی که زمین را به رغم تلاطم امواج خروشان آب های آن، چنین
استوار نگاه داشت».
در بخشی از این گفتار درربار آمده: «زمین به رغم حرکت های خود از لغزش
ولرزش و فروپاشیدگی نگاه داشته شد» از این گفتار سه نکته به دست می آید:
1. زمین دارای حرکت های گوناگون است، ولی به رغم این حرکت ها آرامش وتعادل خود را حفظ کرده است.
2. پوسته زمین مستحکم است و از هم نمی گسلد و لایه هایش گسسته نمی شود، تا ساکنان و بارهایش را در درون خود فرو نکشد.
3. زمین در حرکت وضعی و انتقالی و برخی حرکت های دیگر، آرام و
استواراست و از مدارهایی که به طور منظم در آن می گردد، بیرون نمی افتد.
این گونه نکته ها امروزه مورد تایید اکتشافات و پژوهش های علمی
قرارگرفته است این اثر بزرگ کوه ها ـ که حیات را بر پهنای زمین میسر ساخته
است به دلیل آن است که سلسله کوه های پراکنده در پوسته سخت زمین، همانند
کمربند زنجیره ای اطراف زمین را در بر گرفته اند.
اکنون بهتر می توانیم به ظرافت و دقت فرموده امام (ع) در خطبه یکم نهج
البلاغة پی ببریم، که به جای کلمه جبال (کوه ها) واژه صخور (صخره ها) را به
کار برده «و وتدبالصخور میدان ارضه، و به کوه های گران، زمین را میخ کوب
نموده به آن استواری بخشیده است» این گفتار، تفسیر آیه فوق الذکر است «و
جعلنا فی الارض رواسی ان تمید بهم»[16] امام (ع) جنبه «صخره ای» بودن کوه ها را در جهت استحکام واستواری مرتبط می داند.
سلسله کوه های سنگی ـ با پستی و بلندی هایی که دارند ـ نقش بزرگی در
تعادل زمین و ثبات اجزا واستواری پوسته آن دارند تا این کوه ها با وجود
شعله ور بودن درون والتهاب گداخته های آن، درهم شکسته و لرزان نشوند.
آشنایان با علوم طبیعی می دانند که زمین با حلقه هایی از سلسله کوه ها،
محاصره شده است و این امر عامل حفظ بیش تر ثبات زمین می باشد حکمت و
چگونگی ارتباط این سلسله کوه ها با یک دیگر و جهت امتداد آن ها نیز بر
طبیعی دانان پوشیده نیست این سلسله کوه ها بر اساس نظمی بدیع و محکم و توجه
برانگیز، زمین را به شکل حلقه هایی کوهستانی درآورده است که از چهار طرف
آن را در بر گرفته اند.
وقتی به نقشه طبیعی زمین نظر می افکنیم، ناهم واری های زمین را به
روشنی مشاهده می کنیم و می بینیم سلسله کوه ها به طور عموم در طول هر قاره
امتدادمی یابد گویا این کوه ها ستون فقرات قاره ها هستند.
هنگامی که به شبه جزیره های هر قاره می نگریم سلسله کوه ها را در
طولانی ترین شکل ممکن امتداد یافته می یابیم در طول جزایر کوهستانی ـ بزرگ
یا کوچک ـ نیزسلسله کوه هایی یافت می شود.
امروزه با سیر و مطالعه در بستر دریاها و اقیانوس ها به طور یقین ثابت
شده است که بیش تر جزیره ها و ارتفاعات آن ها در حقیقت دامنه و امتداد
سلسله کوه ها وجزئی از آن ها هستند، به این صورت که قسمتی از آن کوه ها در
آب دریاها فرو رفته وپوشیده شده و بخشی دیگر همانند جزیره ها، برسطح آب
آشکار است.
«و جعلنا من الماء کل شی حی[16]، هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم».
این خود از آثار رحمت الهی است که ساکنان زمین را از آسیب پرتاب های آسمانی فراوان در امان داشته و پوششی بس ضخیم آنان را از گزند آفات گرداگردشان محفوظ داشته است که اگر چنین نبود، امکان حیات بر روی کره زمین میسر نبود علاوه در مورد پوشش اطراف زمین وجود لایه ازن از اهمیت بالایی برخوردار است این لایه که در اثر رعد و برق به وجودمی آید، زمین را در برابرپرتوهای مضر کیهانی محافظت می کند اگر این لایه نبود حیات روی زمین ممکن نمی شد که تفصیل آن در جای خود آورده شده است پس هم واره باید گفت: «سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین».[9]
[1]. فرقان25: 6.
[2]. نحل 16: 89.[16]. انبیا21: 31.
[16]. انبیاء21: 3