متشابهات در قرآن
قال تعالی: «هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات، هن ام الکتاب و
اخرمتشابهات، فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه، ابتغا
الفتنه وابتغا تاویله ومایعلم تاویله الا اللّه، والراسخون فی العلم یقولون
آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولواالالباب). [1]
خداوند، قرآن را بر تو فرستاد، بخش عمده آن را آیات محکمه تشکیل می
دهد، که مرجعیت کتاب در همان آیات است در کنار آن ها آیات متشابه نیز قرار
دارد ولی کسانی که در دل های شان کجی هست، پیوسته در پی آیات متشابه می
باشند، زیرافتنه جو و آشوب گر افکار و عقاید می باشند و به دنبال آنند تا
با دست یازیدن به چنین آیاتی، آن را مورد سؤ استفاده قرار داده، طبق دل
خواه خویش تاویل و تفسیرکنند در حالی که تاویل صحیح آن را جز از راه خدایی
نمی توان یافت دانش مندان راستین و استوار، از همین راه رفته چنین گویند:
تمامی آیات متشابه و محکم، از یک سرچشمه نشات گرفته، پس در پشت پرده ظاهر،
حقیقتی نهفته است که باید آن رایافت و عاقبت جوینده یابنده است البته این
واقعیت را جز خردمندان یادآورنمی شوند.
متشابهات در قرآن
قال تعالی: «هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات، هن ام الکتاب و
اخرمتشابهات، فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه، ابتغا
الفتنه وابتغا تاویله ومایعلم تاویله الا اللّه، والراسخون فی العلم یقولون
آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولواالالباب). [1]
خداوند، قرآن را بر تو فرستاد، بخش عمده آن را آیات محکمه تشکیل می
دهد، که مرجعیت کتاب در همان آیات است در کنار آن ها آیات متشابه نیز قرار
دارد ولی کسانی که در دل های شان کجی هست، پیوسته در پی آیات متشابه می
باشند، زیرافتنه جو و آشوب گر افکار و عقاید می باشند و به دنبال آنند تا
با دست یازیدن به چنین آیاتی، آن را مورد سؤ استفاده قرار داده، طبق دل
خواه خویش تاویل و تفسیرکنند در حالی که تاویل صحیح آن را جز از راه خدایی
نمی توان یافت دانش مندان راستین و استوار، از همین راه رفته چنین گویند:
تمامی آیات متشابه و محکم، از یک سرچشمه نشات گرفته، پس در پشت پرده ظاهر،
حقیقتی نهفته است که باید آن رایافت و عاقبت جوینده یابنده است البته این
واقعیت را جز خردمندان یادآورنمی شوند.
طبق این آیه کریمه، بخشی از آیات قرآن متشابه می باشد که مایه شبهه و گاه دست آویزی برای فتنه جویان گردیده است !.
اکنون جای این پرسش است: چرا چنین شده و آیات متشابه کدامند که چنین ویژگی را دارند؟
در پاسخ به این سؤال، ناگزیر از مطرح نمودن مطالب زیر می باشیم:
احکام و تشابه
احکام در قرآن به سه معنا به کار رفته:
1. استوار بودن گفتار یا کرداری که راه خلل و شبهه در آن بسته باشد در
مقابل آن، متشابه قرار دارد، گفتاری نارسا یا کرداری شبهه انگیز.
2. پایدار و ثابت بودن، در مقابل ناپایدار احکام ثابته در شریعت را
محکم گویند، در مقابل احکام منسوخه چنان چه در باب ناسخ و منسوخ اصطلاح
«احکام» به کارمی رود و بر آیات غیر منسوخه «محکمه» گفته می شود.
3. اتقان و دقت در عمل یا گفتار، که بر اساسی متین و مستحکم استوار
بوده باشد، آن را محکم یا مستحکم گویند چنان چه در سوره هود آمده: «کتاب
احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر» [2]
آیات قرآنی تماما حساب شده و باکمال دقت و بر پایه ای مستحکم استوار
گردیده، آن گاه در بخش های گوناگون برپیامبر اسلام (ص) نازل گردیده است.
احکام ـ به معنای سوم ـ تمامی آیات قرآن را در بر می گیرد و به معنای
دوم، مخصوص آیات غیر منسوخه است به معنای نخست صرفا در مقابل آیات متشابهه
به کار رفته است، که این معنا اکنون مورد بحث ما است:
محکم ـ در مقابل متشابه ـ به معنای استوار و خلل ناپذیر، از ریشه «حکم
حکما» به معنای «منع منعا» گرفته شده است و معنای بازداشتن و جلوگیری از
هرگونه اخلال گری و تباهی را می رساند بدین جهت دهانه اسب (لگام) را در لغت
عرب «حکمه الفرس» گویند، زیرا لگام او را از سرکشی و ناهم واری در حرکت
باز می دارد.
راغب اصفهانی گوید: «حکم، اصله: منع منعا لاصلاح» حکم در اصل به معنای
منع نمودن و جلوگیری به کار رفته است البته جلوگیری از افساد به جهت اصلاح
خواهد بود، لذا هر سخن و گفتاری که رسا و شبهه ناپذیر باشد و مورد کج فهمی
قرارنگیرد، به چنان گفتار ـ و حتی کرداری ـ محکم گویند، یعنی مستحکم و خلل
ناپذیر.
تشابه نیز در قرآن به دو معنا به کار رفته:
1. همانند و یک سان بودن، چنان چه در سوره زمر می خوانیم: «اللّه نزل
احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم[3]،
خداوند بهترین گفتار را فرو فرستاده و آن نوشته ای است (سر تا پا) یک سان و
یک نواخت (در نیرومندی بیان و استواری گفتار) قابل تکرار در تلاوت آنان که
از پروردگارشان می هراسند، اندام بدنشان از آن به لرزه می افتد» این خود
دلیل برآن است که از نزدخداوند فرو فرستاده شده و سخن بشری نیست، زیرا اگر
گفتاری همانند گفتارآدمیان بود، هرآینه در آن اختلاف و دگرگونی به چشم می
خورد «و لو کان من عندغیراللّه لوجدوا فیه اختلافا کثیرا». [4]
2. شبهه انگیز بودن، چنان چه گفتار یا کرداری ـ بر اثر احتمالاتی چند ـ
شبهه برانگیز باشد و مقصود پنهان گردد در سوره بقره آمده: «ان البقر تشابه
علینا» [5]
گاوی که دستور ذبح آن صادر گشته اکنون برای ما ـ بنی اسرائیل ـ مایه شبهه
گردیده روشن نیست که مقصود، کشتن یک گاو معمولی است یا آن که در پس پرده
این دستور، رازی نهفته که ما از آن آگاهی نداریم.
در آیه 7 سوره آل عمران «متشابهات» به همین معنا به کار رفته است برخی
آیات، بر اثر وجوه محتمله، ظاهری شبهه انگیز به خود یافته، دست خوش کج
اندیشان قرارگرفته تا با تاویل بردن آن ها مایه فتنه گردند و مردم ساده لوح
را از راه به دربرندتشابه، به همین معنای دوم، مورد بحث ما است:
تشابه از ریشه «شبه» اسم مصدر، به معنای «مثل و همانند» یا «شبه» مصدر،
به معنای همانند بودن گرفته شده است، که این همانندی مایه شبهه گردد،
زیراحقیقت پنهان گردیده، حق و باطل به هم آمیخته مایه اشتباه حق به باطل
شده است، لذا یک گفتار یا یک کردار حق گونه به صورت باطل جلوه گر گردیده
است.
اصطلاحا در تعریف آن گفته اند: «مالا ینبئ ظاهره عن مراده، آن چه ظاهر
آن مراد واقعی اش را ارائه ندهد» نارسایی لفظ یا عمل موجب گردد که حقیقت و
واقع آن آشکار نباشد.
این تعریف خود نارسا است، زیرا شامل مبهمات نیز می گردد که نیاز به
تفسیردارند نه تاویل متشابه باید علاوه بر نارسایی و ابهام، مایه شبهه و
اشتباه نیز باشدلذاراغب اصفهانی ـ در تعریف متشابه ـ بهتر گفته است:
«و المتشابه من القرآن ما اشکل تفسیره لمشابهته بغیره، متشابهات قرآن
آن باشدکه تفسیر آن مشکل آید، زیرا نمود آن چه هست را ندارد و به چیز دیگر
شباهت دارد» لذا در مورد قرآن، آن چیز دیگر جز ضلالت و گم راهی نباشد
«فماذا بعد الحق الاالضلال» [6] پس کلام حق (قرآن کریم) هرگاه نمودی جز حق داشته باشد و به باطل همی ماند، آن را متشابه گویند.
طبق این تعریف، تشابه ـ در آیات متشابهه ـ تشابه حق و باطل است که سخن حق گونه خداوند، باطل گونه جلوه گر شود.
از این رو، تشابه علاوه برآن که بر چهره لفظ یا عمل، پرده ای از ابهام
می افکند، موجب شبهه نیز می باشد بدین ترتیب هر متشابهی هم به تفسیر نیاز
دارد که رفع ابهام کند و هم به تاویل نیاز دارد تا دفع شبهه کند لذا تاویل
نوعی تفسیر است که علاوه بر رفع ابهام، دفع شبهه نیز می کند بنابراین مورد
تاویل نسبت به تفسیر، اخص مطلق است هر کجا تاویل باشد، تفسیر نیز هست تفسیر
در مورد مبهمات است که در محکم و متشابه هر دو وجود دارد و تاویل صرفا در
متشابه است که هم ابهام وهم تشابه دارد.
تفسیر و تاویل
در تعریف تفسیر گفته اند: «التفسیر، کشف القناع عن اللفظ المشکل، تفسیر، برگرفتن نقاب از چهره الفاظ مشکله است».
تفسیر آن گاه است که هاله ای از ابهام لفظ را فرا گرفته، پوششی بر معنا
افکنده باشد تا این که مفسر با ابزار و وسایلی که در اختیار دارد در زدودن
آن ابهام بکوشد. [7]
تفسیر از ریشه «فسر الامر» به معنای اوضحه و کشف عنه (آشکار نمودن)
گرفته شده است فسر و فسر مانند کشف و اکتشف، مجرد و مزید فیه، یک معنا می
دهند(هر دو متعدی به یک مفعول می باشند) جز آن که مزید فیه، از باب «زیاده
المبانی تدل علی زیاده المعانی» [8]
مبالغه در امر را می رساند لذا کشف از اکتشف اعم است، زیرا کشف، مطلق ظاهر
نمودن را می رساند ولی اکتشف، دلالت دارد که اعمال نیروی بیش تری در
استخراج و اکتشاف (ظاهر نمودن) به کاررفته است هم چنین فسر، مطلق بیان و
توضیح است ولی فسر دلالت دارد که درتبیین و تفسیر، نیروی بیش تری به کار
افتاده و کار به آسانی انجام نگرفته، وگرنه ترجمه ای بیش نیست.
تاویل، از ریشه «اول» گرفته شده، لذا تاویل به معنای ارجاع دادن می
باشدتاویل در موردی به کار می رود که گفتار یا کرداری مایه شبهه گردیده،
موجب حیرت وسرگردانی شده باشد، چنان چه در تعریف «متشابه» گذشت لذا تاویل
گر (کسی که راه تاویل صحیح را می داند) در جهت رفع شبهه اقدام نموده، ظاهر
شبهه انگیز آن گفتار یا کردار را به جای گاه اصلی خود (وجه صحیح آن) باز می
گرداند.
مصاحب موسی هنگامی که او را در شگفتی یافت، به وی نوید داد تا او را از
سرکار خود با خبر سازد و تاویل درست کردار خود را با وی در میان گذارد:
«سانبؤک بتاویل ما لم تستطع علیه صبرا[9]، به زودی تو را از تاویل آن چه نتوانستی بر آن شکیبا باشی، آگاه خواهم ساخت».
علاوه بر معنای فوق، تاویل معنای دیگری نیز دارد که هم آیات متشابهه و
هم آیات محکمه را شامل می شود این معنای تاویل به «بطن قرآن» تعبیر می شود
ودلالت درونی قرآن را می رساند معنای بطن در مقابل دلالت ظاهری و برونی
قرآن که از آن به «ظهر قرآن» تعبیر می شود، قرار گرفته و این معنای باطنی
برای تمامی آیات وجود دارد پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «ما فی القرآن آیه
الا و لها ظهر و بطن، در قرآن آیه ای نیست مگر آن که ظهر و بطن دارد» از
امام محمد باقر(ع) پرسیدند: مقصود از ظهر و بطن چیست ؟
فرمود: «ظهره تنزیله و بطنه تاویله، منه ما قد مضی، و منه ما لم یکن، یجری کما تجری الشمس والقمر» [10]
ظهر قرآن همان دلالت ظاهری قرآن است که از قرائن، از جمله شان نزول آیه،
به دست می آید و جنبه خصوصی دارد ولی بطن قرآن، دلالت باطنی آن است که با
قطع نظر از قرائن موجود، برداشت های کلی است که از متن قرآن به دست می آید و
همه جانبه وجهان شمول است، لذا پیوسته مانند جریان آفتاب و ماه در جریان
است.
این همان برداشت های کلی و همه جانبه است که از متن قرآن، با دور داشتن
قرائن خصوصی به دست می آید، و قابل تطبیق در زمان و مکان های مختلف که
مناسب آن است می باشد اگر چنین نبود هرآینه قرآن از استفاده دائمی ساقطمی
گردید لذا همین برداشت های کلی و جهان شمول است که تداوم قرآن را برای
همیشه تضمین کرده و آن را هم واره زنده و جاوید نگاه داشته است.
برای تاویل معنای سومی آمده و آن تعبیر رؤیا (تعبیر خواب) است که در
سوره یوسف هشت بار به کار رفته در آن جا که دو نفر زندانی خواب خود را برای
حضرت یوسف بازگو کردند، آن گاه تقاضای تعبیر آن را نموده گفتند: «نبئنا
بتاویله
[1]، مارا به تعبیر آن آگاه ساز» هم چنین است آیات دیگر آن سوره.
معنای چهارمی نیز در قرآن برای تاویل به کار رفته و آن عاقبت الامر (پی
آمد)است که همان معنای لغوی تاویل می باشد در سوره اسرا می خوانیم:
«واوفوا الکیل اذا کلتم وزنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر و احسن تاویلا
[2]، پیمانه را سرشار نموده و با میزان درست بسنجید که این بهتر و خوش فرجام تر است».
ابن تیمیه، معنای دیگری برای تاویل گفته که آن را می توان پنجمین معنا
فرض کرد و آن وجود خارجی و وجود عینی هر چیزی است که ابن تیمیه آن را تاویل
وجود ذهنی و وجود لفظی و وجود خطی هر چیز می داند، زیرا هر چیزی چهارمرحله
وجودی دارد: در ذهن، در لفظ، در کتابت و در خارج که وجود عینی هرچیزی است
آن گاه گوید: «این وجود عینی، تاویل دیگر وجودها شناخته شده، ومل هر وجود
ذهنی و لفظی و کتبی، همان وجود خارجی و عینی او است».
البته آن چه را که ابن تیمیه تاویل نامیده دیگران به عنوان «مصداق»
عینی وخارجی یاد کرده اند و این یک تغییر در اسم است و در مورد اصطلاح
نباید مناقشه کرد.
علامه طباطبایی (قدس سره) نیز تاویل را وجود عینی خارجی می داند، ولی
نه به گونه ای که ابن تیمیه گفته و اشتباها نام مصداق را تاویل گذارده است
به نظر علا مه ملاکات احکام و مصالح تکالیف و رهنمودهای شرع، تاویل آن ها
می باشد، زیراتمامی احکام و تکالیف از آن ملاکات و مصالح واقعیه نشات گرفته
اند پس ملا همه آن ها به او ارجاع می گردد و غرض و هدف، صرفا تحقق او است
(در توضیح این مقال، گفتاری جدا آورده ایم).
در این جا صرفا با تاویلی سر و کارداریم که در مورد متشابهات به کار می رود ومعانی دیگر از مقصد ما دور است.
تشابه شانی (نوعی)
در بحث تشابه یک پرسش مهم این است که آیا تشابه در آیات قرآن، نسبی است یا مطلق ؟
آیا متشابه بودن آیات یک واقعیت ذاتی آیات قرآن است و این آیات فی نفسه
برای همه متشابه است، گرچه برای دانش مندان امکان رفع تشابه فراهم است !
یا آن که اساسا، برای ارباب بصیرت تشابهی وجود ندارد و وجود تشابه تنها
برای آن دسته از مردم است که علم کافی ندارند؟
در پاسخ باید گفت: تشابه برخی از آیات نه نسبی است و نه ذاتی و واقعی،
بلکه شانی و نوعی است به این معنا که برخی آیات، به جهت محتوای بلند و
کوتاهی لفظو عبارت، زمینه تشابه در آن ها فراهم است، یعنی جای آن را دارد
که تشابه ایجادکند، زیرا تنگی و کوتاهی قالب، موجب گردیده تا لفظ در افاده
معنای مراد ـ که بسیار بلند و پهناور است ـ کوتاه آید و نارسا جلوه کند
نوعا افراد، با برخورد بااین گونه موارد دچار اشتباه و تردید می گردند،
زیرا ظاهر عبارت نمی تواند معنا راکاملا در اختیار بیننده یا شنونده قرار
دهد ولی احیانا کسانی هستند، با سبق اطلاعات و واقف بودن بر رموز معانی و
الفاظ وارده در قرآن که دچار این اشکال نگردند، لذا تشابه در قرآن شانی و
نوعی است، نه نسبی و نه واقعی و همگانی نمونه هایی از آن را در جای خود می
آوریم.
تشابه اصلی و عرضی
تشابه در آیات قرآن اساسا دو گونه است: اصلی و عرضی تشابه اصلی آن است
که به گونه طبیعی به جهت کوتاهی لفظ و بلندای معنا به وجود آمده است الفاظ
وکلمات موضوعه در لغت عرب، بیش تر برای افاده معانی کوتاه و سطحی ساخته
شده، گنجایش و کشش آن را ندارند تا معانی گسترده و عمیق را افاده کنند از
طرفی هم قرآن ملتزم بود که از الفاظ موضوعه عرب و از شیوه های کلامی آنان
استفاده کند «اناجعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون»
[3]
لذا برای بیان معانی والا به ناچار راه کنایه ومجاز و استعاره را پیمود و
این خود، بر عرب غریب می نمود مثلا آیه «و ما رمیت اذرمیت و لکن اللّه رمی
[4]،
و چون (ریگ به سوی آنان) افکندی، تو نیفکندی بلکه خدا افکند» اشاره به
قدرت ناچیز انسان است در انجام افعال اختیاری خویش، درمقابل عوامل مؤثر در
به وجود آمدن آن، که همگی با اذن الهی انجام می گیرد درک این معنا برای عرب
آن روز دشوار بود، لذا بوی جبر از آن استشمام می گردید.
و نیز آیه «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا للّه و للرسول اذا دعاکم لما
یحییکم واعلموا ان اللّه یحول بین المر و قلبه و ان ه الیه تحشرون
[5]،
ای کسانی که ایمان آورده اید، چون خدا و پیامبر شما را به چیزی فرا خوانند
که به شما حیات می بخشد، آنان را اجابت کنید، و بدانید که خدا میان آدمی و
دلش حایل می گردد (خود فراموشی) عاقبت نیزبه سوی او برانگیخته می شوید».
در این آیه، مساله حیلوله (حایل شدن خدا میان انسان و قلب او) مطرح شده
واین تهدیدی است برای کسانی که از فرامین شرع سرپیچی کنند اکنون مقصود از
این حیلوله چیست ؟
ابوالحسن اشعری و پیروان مکتب وی، از این آیه جبر در حیات و غیر ارادی
بودن ایمان و کفر را استفاده کرده گویند: کافری که خداوند مقدر کرده کافر
باشد، اگراراده کند ایمان آورد و اطاعت فرمان خدا نماید، خداوند مانع او می
گردد هم چنین مؤمنی که خداوند مقدر کرده مؤمن باشد اگر قصد کفر کند، خدا
مانع او می شود.
فخر رازی اشعری این تفسیر را تایید کرده گوید: «این آیه بر خلاف مکتب معتزله است که قایل به جبر نیستند».
[6]
ولی این آیه چیز دیگری را می گوید و مردم را به یک حقیقتی اجتناب
ناپذیررهنمون می سازد این آیه می گوید که زندگی واقعی، که انسان درآن احساس
زنده بودن و برخورداری از نعمت حیات می نماید، موقعی به دست می آید که به
قوانین شریعت احترام نهد و هر کس در سایه قانون از حق شرعی خود بهره مند
گردد و به حقوق دیگران تجاوز ننماید چنین جامعه ای در آسایش حیات زندگی می
کند درسایه شریعت، انسان به واقعیت خویش پی می برد و انسانیت بر جامعه حاکم
می شود ولی ممکن است انسان سرکش، هم چون حیوان درنده، در خواسته هایی پست
زندگی کند در چنین جامعه ای انسانیت فراموش شده، انسان خود را گم می کند
این بزرگ ترین عقوبتی است که دامن گیر این گونه انسان ها می گردد، لذا
انسان با دست خود از خویشتن فاصله گرفته، ره سپار عالم بهیمیت می گردد آن
گاه است که: «نسوا اللّه فانساهم انفسهم»
[7] صدق می کند «ونقلب افئدتهم و ابصارهم، کما لم یؤمنوا به اول مرة»
[8]
پس قلب های آنان وارونه و خود را فراموش کرده اند این همان حیلوله خداوندی
است بدین ترتیب مراجعه به سایر آیات نشان می دهد که مراد از حیلوله
خداوندی، حکومت جبر بر انسان نیست، بلکه این امر در اثر کردارانسان حاصل می
شود.
نوعا آیاتی که در رابطه با مبدا و معاد و مساله استطاعت (قدرت در
اختیار)انسان و مقدار تصرف او در جهان و آیات آفرینش و علل تکلیف و مانند
آن بحث می کنند، در زمره آیات متشابهه قرار دارند، زیرا معانی، بلند و دقیق
است ولی الفاظ مستعمل بسیار کوتاه و نارسا است.
مثلا آیات مشیت و علم و اراده پروردگار، آیه امانت و آیه خلافت و آیات
تسخیرآسمان و زمین برای انسان و آیات اذن و آیات هدایت و ضلال و امثال آن
متشابه جلوه کرده اند، بدین لحاظ نیاز به تاویل صحیح و مستند دارند.
تشابه عرضی در آن دسته از آیات به وجود آمد که در آغاز اسلام متشابه
نبوده، مسلمانان با سلامت طبع و خلوص نیت با آن برخورد می کردند بدین لحاظ
عمومامعنا و مراد آن را به خوبی درک نموده، هیچ گونه شبهه ای ایجاد نمی
کرد.
ولی پس از به وجود آمدن مباحث جدلی و مسایل کلامی و رایج شدن برخی
مطالب فلسفی، که جسته و گریخته به گونه ناپخته و نارس از یونان به این دیار
راه پیداکرده بود، بر چهره بسیاری از آیات هاله ای از غبار ابهام نمودار
گشت آیاتی که تادیروز از محکمات بود امروز در زمره متشابهات درآمد این بر
اثر دست آویزی های ناروای برخی اهل کلام و ارباب جدل بود که چهره تابناک
این گونه آیات را دگرگون ساخت و از درخشش و تابش اولی خود فرو افکند مثلا
آیه «وجوه یومئذ ناضرة، الی ربها ناظرة
[9]،
چهره هایی در آن روز شکفته است، زیرا به پروردگار خویش چشم دوخته است» این
آیه ـ بر حسب استعمالات متعارف عرب ـ چشم داشتن به جای گاه بلند پروردگار
را می رساند.
زمخشری گوید: «سمعت سرویة مستجدیة بمکة وقت الظهر، حین یغلق الناس
ابوابهم و یاوون الی مقائلهم، تقول: عیینتی نویظرة الی اللّه و الیکم
[10]، دخترکی از مردمان سرو
[11]
را دیدم به هنگام نیم روز، موقعی که مردم در آسایش لمیده بودند، گدایی می
کرد و چنین می گفت: چشمان کوچک من، به خدا و شما مردم دوخته است».
این آیه، همانند گفتار این دخترک عرب، چیزی جز چشم داشتن و حالت توقع
به خود گرفتن را نمی رساند و عرب به طبع سلیم خود می داند که این گونه
تعبیر، جزمعنای یاد شده را افاده نمی کند اکنون چرا مانند ابوالحسن اشعری
(متوفای 324)که شیخ اهل سنت و جماعت و سرکرده اشاعره تا امروز به شمار می
رود، این آیه رادگرگون ساخته، آن را به معنای «رؤیت بصر» گرفته است؟!
اشعری می گوید: «نظرسه گونه است: نظر اعتبار، نظر انتظار و نظر رؤیت»
آن گاه گوید: «نظر اعتبار (عبرت جستن) در قیامت جایی ندارد نظر انتظار با
حرف «الی» مقرون نگردد، مانند آیه «فناظرة بم یرجع المرسلون»
[12] پس مراد از آیه چیزی جز نظر رؤیت نباشد».
در جواب این پرسش که چرا «الی ثواب ربها» را تقدیر نگیریم ؟
می گوید: «درقرآن خالی از این تقدیر آمده، باید به ظاهر کلام بسنده شود» در پاسخ از آیه «لاتدرکه الا بصار»
[1] می گوید: «مقصود درک بصری در این جهان است نه جهان آخرت یا آن که کافران از درک لذت رؤیت پروردگار، در دو جهان محرومند».
[2]
ولی او ندانسته که نظر توقع (چشم داشت) در کلام عرب با حرف «الی» استعمال می شود شاعر عرب می گوید:
«انی الیک لما وعدت لناظر نظر الفقیر الی الغنی الموسر».
[3]
و در سخن دخترک (سرویه)، نظر به سوی خدا و مردم، هر دو یک نواخت، باحرف «الی» قرین بود و آیه کریمه از همین قبیل است.
هم چنین آیه «الرحمان علی العرش استوی»
[4]
روشن است که مقصود سلطه واستیلا بر عرش تدبیر است «عرش» کنایه از علم به
تدبیر جهان می باشد، کما این که «کرسی» کنایه از سلطه و فراگیری سلطنت و
حکومت پروردگار است استیلا برعرش تدبیر همان «استوا علی العرش» است این
معنا هیچ گاه موجب شبهه نبوده است تا ارباب جدل آن را به ظاهر لفظی گرفته و
به معنای تکیه زدن بر تخت سلطنت پنداشته و لازمه آن را جسمیت در ساحت قدس
الهی دانسته اند.
ابن بطوطه در سفرنامه خویش آورده: «وارد مسجد دمشق شدم، ابن تیمیه
رابالای منبر دیدم سخن از جسمیت خدا می گفت و از نشستن خدا بر تخت سلطنت
حکایت ها می بافت آن گاه گفت: خداوند از عرش خود نزول اجلال می فرمایند
مانند من که از منبر فرود می آیم آن گاه بلند شده چند پله فرود آمد، که
غوغا بلندشد»
[5] در صورتی که این گونه استعمال در متعارف عرب همان معنای استیلارا می دهد، شاعر گوید:
«قد استوی بشر علی العراق من غیر سیف و دم مهراق.
بشر، بر عراق مستولی گردید بدون شمشیر زدن و ریختن خونی».
نیز آیه «یوم یکشف عن ساق و یدعون الی السجود فلا یستطیعون»
[6]
استعمال لفظ «ساق» در متعارف عرب کنایه از شدت و وخامت امر است، چنان چه
گفته اند: «و قامت الحرب علی ساق، جنگ بر پا ایستاد» یعنی شدت گرفت کشف ساق
کنایه از آمادگی کامل برای انجام کار است یعنی دامن به کمر زدن، زیرا
لازمه آن کشف ساق پا است.
این آیه طبق استعمال متعارف برآن دلالت دارد که روز قیامت اوضاع شدت
یافته، رو به وخامت می گذارد و کفار در حالت سختی قرار می گیرند چنان چه
زمخشری در کشاف گفته است
[7]
ولی اشاعره و اهل تجسیم آن را به ظاهر لفظگرفته گفته اند: مقصود، ساق پای
خداست که در آن روز برهنه شود و کفار مامور به سجود گردند و نتوانند.
[8]
تشابه در تفسیر دیگران
برای احکام و تشابه تفاسیر بسیاری گفته اند، که بیش تر درهم و متداخل
بوده و بااندک تفاوتی قابل افتراق و جدایی می باشند برخی تعیین مصداق کرده
یامتشابهات را با مبهمات اشتباه گرفته اند.
علامه طباطبایی (قدس سره) تا شانزده وجه در تفسیر خود آورده و برخی بیش تر که ذیلا بدان اشاره می رود:
مثلا از ابن عباس روایت شده آیات محکمه از قبیل آیه «قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علی کم ان لا تشرکوا به شیئا»
[9] و متشابهات از قبیل حروف مقطعه در اوایل سور است.
برخی گفته اند آیات منسوخه، متشابهاتند و آیات ناسخه محکمات.
یا آن که محکمات، آیات الاحکام و متشابهات دیگر آیات می باشند.
محکمات، آیات مربوط به قصص انبیا وامم سالفه و متشابهات، ابهامات وارده در این آیات می باشد.
آیات متشابهات آیاتی است که درباره صفات باری تعالی آمده است
[10].
متشابهات آیات مربوط به احوال و اهوال روز قیامت و آخرت است.
[11]
متشابه آن است که مجمل (مبهم) باشد و معنای روشنی نداشته باشد.
متشابه مفهومی پیچیده و سر در گم دارد و محکم دلیل روشن و استوار دارد.
متشابه آن است که راه رسیدن به معنای آن بسته است، ولی برای محکم راه بازاست.
متشابه آن است که بیش از یک معنا را متحمل است، ولی محکم بیش از یک معنا را متحمل نیست.
متشابه آن است که به بیان و توضیح نیاز دارد و محکم نیاز ندارد.
متشابه آن است که عقل برای رسیدن به کنه آن راه ندارد و محکم راه دارد.
متشابه آن است که ظاهر عبارت آن مقصود نیست، ولی ظاهر محکم مراداست.
محکمات آن است که همگی در تفسیر آن اتفاق نظر دارند، ولی در متشابه اتفاق ندارند.
متشابه آن است که تفسیر آن مشکل آید، ولی تفسیر محکم مشکل نباشد.
[12]
دو فرضیه دیگر
اخیرا، دو فرضیه دیگر در تفسیر محکم و متشابه ارائه شده که کاملا غریب می نمایند:
1. مرحوم طالقانی برای قرآن دو حالت فرض کرده: پیش از نزول و پس ازنزول
حالت پیش از نزول را محکم و حالت پس از نزول را متشابه دانسته گوید: «قرآن
دارای دو وجود و دو مرحله است، مرحله پیش از نزول و تنزیل و مرحله پس از
نزول قرآن، پیش از نزول محکم، ثابت، کلی و نامتغیر است آن کتاب محکم ومکنون
و جمعی پیش از نزول، ام الکتاب است که برتر از حواس و اندیشه ها است وبه
زبان عربی هم نمی باشد اصول ثابتی هستند، قوانین ثابت جهان و انسان، معرفت
مبدا و توحید و صفات علیا، رابطه خلق با خالق، مراحل معاد، تکامل، مسؤولیت
وتعهد انسان، احکام کلی عقلی و عملی، فروع نظری، فکری و عملی، همه از آن
«ام الکتاب» ناشی می شوند.
آن کتاب محکم و حکیم و ام الکتاب و محفوظ و مکنون، در ظروف اندیشه های
گوناگون و زمان ها و مکان ها و شرایط و استعدادها، به صورت کلمات و آیات
متفرق و تفصیل ها، تبین گردیده و قرائت شده است در نتیجه این آیات مفصل و
تنزل یافته همان محکمات و ام الکتاب است که در لباس عبارات و کلمات درآمده و
متشابه گردیده است «اللّه نزل احسن الحدیث کتابا متشابها»
[13] متشابهات تنها همین نیست که تشابه در مقصود و معنا داشته باشد، بلکه متشابه از جهت تشابه بامحکمات هم هست».
[14]
در این گفتار دو اشتباه به چشم می خورد:
اولا، تشابه شبهه انگیز و فتنه آفرین، با تشابه به معنای هم آهنگ و یک
سان بودن مشتبه شده است در آیه 7 سوره آل عمران، متشابهات زمینه ای برای
فتنه جویان شمرده شده است و قسمتی از آیات قرآنی چنین اند، از قبیل آیات
صفات و آفرینش و شناخت که در گنجایش فهم کوته اندیشان درست نیاید ولی در
آیه 23 سوره زمر، وصف تمامی کتاب آمده و همه آیات و سور قرآنی، زیبا و
فریبا با محتوایی بلند وبیانی رسا جلوه گر شده اند تفاوت و اختلافی در میان
نیست و این خود شاهد برصدق کلام خدا است خلط کردن میان این دو مفهوم
شایسته نیست، بلکه یک نوع تفسیر به رای به شمار می رود.
ثانیا، روشن نیست چرا فرض دو مرحله ای بودن نزول قرآن، که دارای دو
وجودعرشی و فرشی است (گفتار علا مه طباطبایی در باره نزول دفعی و تدریجی
قرآن)، در مورد محکم و متشابه قرآن آورده شده است ؟
اساسا این سؤال مطرح است که قرآن صریحا گفته: «منه آیات محکمات، هن ام الکتاب، و اخر متشابهات»
[15]،
برخی «محکمات» و برخی «متشابهات» ومقصود همین قرآن موجود است که بر دو بخش
تقسیم شده، ولی چرا صاحب مقال، کل قرآن را در دو مرحله فرض کرده که در
مرحله علیا، محکم و در مرحله سفلی، متشابه است آن گاه چگونه مردم به مرحله
علیا دست یابند؟! در حالی که ازنزدیک شدن به متشابه (مرحله سفلی) ممنوع می
باشند؟!.
2. نظریه دوم از برخی گروه های التقاطی که افکار الحادی خود را در پوشش اسلام جلوه می دهند
[16] ارائه شده:
محکمات آیاتی هستند که اصول اساسی و دیدگاه های کلی مکتب رابیان می
کنند این اصول استوار و پابرجا بوده، به مثابه حقایقی ثابت و پایدارمی
باشند، از قبیل اصل هدایت، زوال باطل و پیروزی مستضعفین و محرومان آیات
متشابهه ـ متقابلا ـ مشتمل بر مطالبی است که خود «اصل» نیستند، اما منبعث
ازاصول می باشند، لذا فاقد خصلت ثبات و پایداری هستند محکمات نقش استراتژیک
دارند و متشابهات تاکتیک هایی برای پیاده کردن آن ها می باشد، لذا درهر
زمانی این متشابهات و فروع و تاکتیک ها متغیر و متبدل می شوند متشابهات
درحوزه علوم واقع شده که پیش رفت علوم طبیعی، سیاسی و اقتصادی باعث قبض
وبسط آن ها می گردد و بلکه در زمان متاخر ضد ارزش و ارتجاعی قلم دادمی
شوندبنابراین تمامی آیات الاحکام، اعم از ناسخ و منسوخ جز متشابهات هستند و
نقش تاکتیکی و مرحله ای را ایفا می کنند، لذا هم چنان باب نسخ در احکام
قرآن باز است.
گویند: اعتقاد به استمرار نسخ برای خیلی ها واقعا امری دشوار است این
دشواری نشان دهنده یک محافظه کاری ویران کننده ای است که طی قرن ها سکون
وتحجر بر اندیشه و ایدئولوژی اسلامی عارض شده است اینان گمان می کنند که
اگرمعتقد به استمرار نسخ باشند عظمت و تقدس قرآن خدشه دار می گردد در حالی
که با این موضع گیری ها، عظمت قرآن نفی می شود و شایسته قرار گرفتن در موزه
آثارباستانی می شود.
[17]
این نظریه، اصول و قواعد شریعت و فروع متفرعه برآن را، به جای محکمات ومتشابهات قرآن گرفته است.
شریعت اسلام دارای اصولی ثابت و نامتغیر است که به نام «قواعد» خوانده
می شوند تمام احکام فرعی که با شرایط متحول زمان و مکان قابل تغییر و تبدیل
است برآن اصول ثابت متفرع می باشند یک فقیه آگاه به احوال و اوضاع زمانه
می بایست جریانات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاضر را از دیدگاه آن
قواعدارزیابی کند، صحت و سقم، سالم و فاسد بودن آن ها را بر وفق همان اصول و
درچارچوب همان قواعد و پایه ها بررسی نموده و تشخیص دهد این تحول بر اساس
مقتضیات زمان و ناشی از اجتهاد است وبه نسخ آیات ربطی ندارد، زیرا نسخ
دراحکام کلی است نه در فروع و جزئیات متفرعه علاوه، این تغییر و تحول در
احکام قرآن نیست، زیرا احکام وارده در قرآن همان احکام کلی و ثابت و اصولی
است اساسا در قرآن حکمی که قابل تغییر باشد وجود ندارد، قرآن با تمام
محتویاتش جاودانه است.
[1]. آل عمران3: 7.
[2]. هود11: 1.
[3]. زمر39: 23.
[4]. نسا 4: 82.
[5]. بقره 2: 70.
[6]. یونس 10: 32.
[7]. عوامل ابهام و وسایل زدودن آن، که همان منابع و مبانی تفسیری می باشد در مقالی جدا آورده می شود.
[8]. یعنی هرچه بر مواد لفظ افزوده شود، بر مفهوم بیش تری دلالت می کند.
[9]. کهف 18: 78.
[10]. صفار، بصائر الدرجات، ص 195.
[1]. یوسف 12: 36.
[2]. اسرا17: 35.
[3]. زخرف 43: 3.
[4]. انفال8: 17.
[5]. انفال 8: 24.
[6]. تفسیر کبیر فخر رازی، ج 15، ص 148 ـ 147.
[7]. حشر59: 19.
[8]. انعام 6: 110.
[9]. قیامه 75: 2322.
[10]. کشاف، ج 4، ص 662.
[11]. سرو دهکده بزرگی در نزدیکی مکه بوده که مردمان مفلوک و بیچاره ای داشته.
[12]. نمل 27: 35
[1]. انعام 6: 103.
[2]. ر ک: الابانة، ص 19 ـ 10 اللمع، ص 68 ـ 61.
[3]. ر ک: التمهید، ج 3، ص 97.
[4]. طه20: 5.
[5]. رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 57.
[6]. قلم68: 42.
[7]. تفسیر کشاف، ج 4، ص 594 ـ 592.
[8]. ر ک: التمهید، ج 3، ص 152 و ص 144.
[9]. انعام6: 151.
[10]. ابن تیمیه، المنار، ج 3، ص 167.
[11]. شیخ محمد عبده، المنار، ج 3، 167.
[12]. ر ک: تفسیر المیزان، ج 3، ص 42 ـ 31 المنار، ج 3، ص 165 ـ 163.
[13]. زمر 39: 23.
[14]. پرتوی از قرآن، ج 3، ص 20 ـ 19.
[15]. آل عمران 3: 7.
[16]. گروه منافقین موسوم به مجاهدین خلق.
[17]. چگونه قرآن بیاموزیم (دین امیدم قرآن) ص 56 ـ 21