یکی از مسایل مهم، مساله تواتر قرائات سبع است که آیا این قرائات بالخصوص،
متواترند و حجیت قطعی دارند؟ زیرا اگر متواتر باشند و با نقل همگانی روایت
شده باشند، در حجیت آن ها شک و تردیدی نخواهد بود.
در گفتار بسیاری از نویسندگان و نیز برخی فقها، مساله تواتر قرائات سبع
مطرح شده است آنان گمان برده اند که این قرائات جملگی متواترند و حجیت
شرعی دارند، بنابراین نمازگزار می تواند یکی از این قرائت ها را برگزیند
ولی محققین، تواترقرائات را انکار می کنند و آن را قابل تصور نمی دانند،
زیرا مقصود از تواتر قرائات سبعه چیست ؟
اگر مقصود از نقل همگانی این قرائات نقل از خود قرا سبعه باشد، این
فاقد ارزش است، چه مبدا تواتر باید مقام معصوم باشد تا منقول حجیت پیداکند و
اگر مقصود تواتر نقل از پیامبر(ص) تا به این قرا باشد، این امر ثابت نیست،
زیرا بیش تر قرا، حتی سند قرائت ندارند چه رسد به تواتر به علاوه بیش تر
قرائات از روی اجتهاد شخصی بوده و هرگز مستند به نقل و روایت نیست و اگر
فرضا تواترقاریان را بپذیریم این تواتر اثری نخواهد داشت، زیرا تواتر برای
کسی حجیت داردکه نسبت به خود او حاصل شده باشد نه دیگران و اگر نقل از
پیامبر(ص) به قرا و ازآنان به دیگران باشد، فاقد شرط تواتر است، زیرا اساسی
ترین شرط تواتر آن است که از مبدا تا مقصد در تمامی طبقات، نقل همگانی
وجود داشته باشد و در این فرض چنین نمی باشد، زیرا در وسط به نقل فرد می
رسد و از تواتر ساقط می گردد.
فرض کنیم که هر یک از قرائت های سبعه، از پیامبر(ص) تا خود قاری
متواتراست و سپس از وی به دیگران نقل شده است، آن گاه لازمه این فرض آن است
که دردوران خود قاری اشخاص دیگری نیز این قرائت را نقل کنند در صورتی که
چنین نیست و کسی جز خود قاری قرائت را نقل نکرده است و صرفا اوست که ناقل
تواتربه دیگران است و این عمده ترین شرط تواتر را از دست داده است، زیرا در
تمامی طبقات نقل همگانی وجود نداشته است.
بنابراین مساله تواتر قرائات سبع، اساسا قابل تصور نبوده و معقول نیست،
زیرادر زمان هر یک از قاریان هفت گانه ناقل تواتر، صرفا خود آن قاری بوده
نه دیگران، وگرنه آن قرائت بدو نسبت داده نمی شد و جنبه اختصاصی پیدا نمی
کرد اینک شرح این اجمال:
اصطلاح تواتر
تواتر اصطلاحی است در فن «شناخت حدیث» در این فن، حدیث به اقسام
متواتر، مشهور، مستفیض، آحاد، صحیح، حسن، مرسل و ضعیف و تقسیم می شودحدیث
متواتر آن است که راویان آن، در تمام طبقات در حدی از کثرت و گستردگی باشند
که یقین حاصل شود تبانی آنان بر ساختن آن حدیث و نقل آن به دروغ
عادتاممتنع باشد از این رو حدیث متواتر باید دارای شرایط زیر باشد:
اتصال کامل سند حدیث از آخرین راوی تا منبع اولیه حدیث.
تعداد راویان و ناقلان حدیث در حدی باشد که از نظر کثرت بیش از
تعدادراویان حدیث مستفیض و مشهور به شمار آیند، به گونه ای که احتمال تبانی
آنان بردروغ داده نشود.
کثرت راویان در هر دوره و طبقه، شرط است بدین نحو که در هر زمانی حدیث
را گروهی از گروه قبل از خود نقل کرده باشند تا حدیث به منبع اولیه برسد.
بنابراین اگر در یک طبقه از این طبقات تعداد راویان کم باشد و یا در یک
مورد به راوی واحد منتهی شود و مجددا تعداد راویان آن حدیث رو به کثرت و
افزایش گذارد، چنین حدیثی اصطلاحا متواتر نیست و در زمره اخبار آحاد به
شمارمی آیدفرضیه «تواتر قرائت ها» از همین قبیل است، زیرا نقل قرائت از خود
قرا، متواتر است اما نسبت به زمان قبل از آنان تا زمان صحابه و عهد
پیامبر(ص) فاقدشرط تواتر است و در زمره اخبار آحاد به شمار می آید و این در
صورتی است که سندی وجود داشته باشد.
سندهای تشریفاتی
ارباب کتب قرائات برآن شده اند تا سندهایی برای قرائت ها، به ویژه قرا
سبعه به دست آورند و قرائت آنان را مستند به پیامبر(ص) ارائه دهند در این
راه از مشایخ قرا استفاده کرده، سلسله مشایخ را به عنوان سلسله اسناد
قرائات جلوه داده اند درحالی که سلسله مشایخ را نمی توان سلسله اسناد روایت
گرفت، زیرا شاگردی که نزداستاد خود تعلیم یافته، تربیت شده او است نه راوی
از وی هر صاحب قرائت تربیت یافته، اختیار و نظر خود را در قرائت اظهار می
دارد، نه نظر شیخ و استادخویش را تا روایت یا نقل از وی بوده باشد در حقیقت
هر صاحب قرائت در انتخاب نحوه قرائت اجتهاد می کند لذا او را صاحب اختیار
می دانیم نه راوی و ناقل قرائت مشایخ خود از این رو است که قرائت هر یک از
قرا را به خود او نسبت می دهیم همانند آرای فقهیه فقها که هر نظریه فقهی به
همان صاحب نظر انتساب دارد، نه به شیخ او تا حالت نقل و روایت پیدا کند!
به علاوه خود قرا در بیش ترقرائتها
[1]
چنین ادعایی نکرده اند و در کتب قرائات، برای اختیار هر صاحب قرائتی دلایل
و حججی اقامه نموده، آن را منشا اختیار قرائت ویژه او شناخته انداین می
رساند که مستند قرائت هر قاری بزرگ، اجتهاد وی می باشد نه روایت از
استادخویش از این رو سندهایی که در برخی کتب قرائات، مانند «التیسیر» و
«التحبیر» و «المکرر» و غیره آمده، در واقع سندهای تشریفاتی است که به جهت
ترفیع شان قاریان معروف کوشیده اند تا از سلسله مشایخ آنان، به عنوان سلسله
روایت اسناداستفاده نمایند شیخ و استاد شاگردان خود را تربیت می کند تا
خود صاحب نظرشوند نه آن که یافته های خود را به آنان تلقین نمایند و آنان
بدون کم و کاست آن رادریافت دارند و به دیگران انتقال دهند!.
جالب آن که این تلاش در مورد برخی از قرا چندان ثمربخش نبوده، نتوانسته
اندحتی سلسله مشایخ او را به دست آورند مثلا عبداللّه بن عامریحصبی
(متوفای 118) که نزدیک ترین قرا سبعه به دوران صحابه است، مشایخ او را
نیافته تا سند روایتی برای قرائت وی ارائه دهند ابن جزری، نه قول درسلسله
مشایخ او یاد می کند و در نهایت ترجیح می دهد که وی قرائت را از «مغیره بن
ابی شهاب مخزومی» آموخته و «مغیره» نیز قرائت را از عثمان از پیامبر گرفته
است این در حالی است که از برخی نقل می کند معلوم نیست ابن عامر، قرائت را
ازکه آموخته
[2] و در باره مغیره نیز تشکیک شده که قرائت را از عثمان گرفته باشد.
[3]
علاوه بر این، مغیره که به عنوان شیخ قرائت ابن عامر معرفی شده، فردی
ناشناخته است شمس الدین ذهبی گوید: «گمان می رود که او در دوران حکومت
معاویه در شام، قاری دمشق بوده که ابن عامر، قرائت را از وی آموخته باشد»
گوید: «مغیره بن ابی شهاب جز از گفته ابن عامر شناخته نشده است
[4]
لذا «ابن عساکر» در تاریخ دمشق ـ که شیوه او در آن کتاب گزارش حال بزرگان
دمشق است نامی از مغیره بن ابی شهاب نبرده، جز در شرح حال عبداللّه بن عامر
که از وی پرسیدند قرائت را نزد که آموختی؟
زیرا مورد اتهام بود ـ او در جواب گفت: نزدمغیره و او از عثمان گرفته بود».
[5]
بیش از این از شیخ قرائت بودن مغیره و شخصیت او و فراگیری او از عثمان،
اطلاعی در دست نیست اساسا مطرح کردن عثمان به عنوان شیخ قرائت، با آن همه
گرفتاری های وی و مشاغل فراوان دیگر او، جای سؤال است که پاسخ قانع کننده
ای برای آن نتوان یافت !.
اخبار آحاد نه متواتر
به فرض ثبوت اسناد بین قاری و یکی از صحابه اولیه، چنین اسنادی در زمره اسناد آحاد است و شرایط تواتر در آن وجود ندارد.
دومین قاری نزدیک به عهد صحابه، عبداللّه بن کثیر است که به سال 120
هجری در گذشته و رجال سند او را تنها سه تن گفته اند که عبارتند از:
عبداللّه بن السائب ومجاهدبن جبر و درباس آزاد شده ابن عباس و نیز عاصم بن
ابی النجود(متوفای 128) که سومین قاری نزدیک به زمان صحابه است سند او از
طریق دو نفر، یعنی ابوعبدالرحمان السلمی و زربن حبیش می باشد.
دورترین قاریان از نظر زمان به عهد صحابه، کسائی است که به سال 189
درگذشته است و رجال سند او سه تن ذکر شده است که عبارتند از: حمزه بن حبیب
وعیسی بن عمر و محمدبن ابی لیلی آیا تواتر، در این زمان طولانی، به دو یا
سه طریق ثابت می شود؟
آری، رجال سند نافع پنج تن و حمزه هفت تن و ابوعمرو دوازده تن ذکرشده
است و این نیز به حد تواتر نمی رسد و در اصطلاح فن حدیث، آحاد به شمارمی
آید صرف نظر از آن که در مورد رجال این اسناد نیز خدشه وارد است چه برخی از
آنان صلاحیت این کار را نداشته اند و برخی نیز شؤون آنان ایجاب نمی کرد که
متصدی قرائت باشند مثلا امام جعفربن محمدالصادق (ع) را در زمره شیوخ حمزه
یاد کرده اند در حالی که مقام بزرگ امامت و مشاغل آن حضرت اجازه نمی داده
که به کارهای کوچک بپردازد، چنان که اثری از قرائت امام در قرائت حمزه نمی
بینیم وهیچ قرائتی از او نیز به امام نسبت داده نشده است از این جهت است که
ابوشامه می گوید: «نهایت چیزی که مدعیان تواتر می توانند بگویند این است
که این قرائت ها تا خود صاحب قرائت متواتر است، اما تواتر آن از وی تا
پیامبر(ص)چیزی است که قابل قبول نیست).
[6]
در هر حال راه های شک و تردید در صحت دعوی تواتر باز است، زیرا هیچ
اثری از آن در کتاب های پیشینیان نمی بینیم بلکه از ساخته های قرن سوم است
که در آن دوران، قرائت و احاطه به فنون آن، فن رایج زمان بوده است و از هیچ
یک از قرا نیزبه نقل صحیح نقل نشده که قرائت خود را به سماع و یا نقل
متواتر از پیامبر(ص)مستند کرده باشد! و به فرض که قرائت خود را به سماع و
نقل استناد داده باشد، بازهم شرط تواتر مفقود است، زیرا هر قاری قرائت خود
را به تنهایی نقل می کند.
[7]مخالفت بزرگان با قراء
استوارترین دلیلی که ما را بر عدم اعتراف ائمه پیشین به تواتر قرائت ها
راهبری می کند، مخالفت آنان با بسیاری از قرا معروف و حتی قرا سبعه است
چگونه یک مسلمان محافظه کار جرات می کند قرائت متواتر از پیامبر(ص) را مورد
انکار قراردهد؟
امام احمدبن حنبل با بسیاری از قرائت های حمزه مخالفت می نمود و از
خواندن نماز با امام جماعتی که حمد و سوره را به قرائت حمزه می خواند پسند
نداشت اگرقرائت حمزه که یکی از قرا سبعه است متواتر از پیامبر(ص) باشد و
پیامبر به همین نحو قرائت کرده و به تواتر قطعی به حمزه رسیده است، چه کسی
می تواند آن راناپسند بداند؟
ابوبکر بن عیاش می گفت: «از نظر ما قرائت حمزه، بدعت است» ابن دریدمی
گوید: «من علاقه مند بودم که قرائت حمزه را در کوفه ممنوع کنم» ابن المهدی
گفته است: «اگر من قدرت داشتم بدن کسانی را که قرآن را بر وفق قرائت حمزه
می خوانند، داغ می کردم» یزیدبن هارون نیز نسبت به قرائت حمزه کراهت شدیدی
داشت.
[1]
دانش مندان نحو و ادب در مورد غلط بودن بسیاری از قرائت های قرا بزرگ
سخنانی دارند مبرد با قرائت حمزه که «الارحام» را مجرور و «مصرخی» را به
کسریا خوانده مخالفت کرده است ابن عصفور، قرائت ابن عامر را که آیه: «قتل
اولادهم شرکاؤهم» [2] را به رفع «قتل» و نصب «اولادهم» و جر «شرکاؤهم» خوانده است، مخالف قواعد می داند[3] فارسی نیز قرائت ابن عامر را نسبت به «ارجئه» غلط تلقی کرده است[4]، که در این باره در جای خود به تفصیل سخن گفته شد.[5]
آیا مسلمانی جرات می کند با قرائتی که متواتر از پیامبر(ص) است مخالفت ورزدو یا نسبت غلط بدهد؟
هرگز چنین نیست اینان با قرائت متواتر از پیامبر مخالفت نکرده اند،
بلکه با آن چه که به خود قرا منسوب است مخالفت ورزیده اند اینان گاه علت
مخالفت خود را بیان کرده اند و این خود نشان می دهد که مخالفت آنان باخطاها
و اشتباهات قاریان است ابوالعباس مبرد با قرائت اهل مدینه که کلمه «اطهر»
در آیه «هؤلا بناتی هن اطهر لکم»
[6]
را منصوب می خوانده اند، مخالفت کرده ودر علت مخالفت خود می گوید: «این
قرائت ابن مروان است که در دانش و ادب عربی آگاهی نداشته است»
[7] از این قبیل نمونه ها بسیار است.
ابن قتیبه، در فصلی از کتاب خود، نمونه هایی از خطاها و غلطهای قرا
معروف را، از جمله حمزه و نافع که از قرا سبعه هستند، جمع آوری کرده و می
گوید: «کمترکسی از این طبقه است که دچار غلط و اشتباه نشده باشد»
[8]
چنان که محمدعضیمه بسیاری از اشتباهات و خطاهای نحویان را که برخی از آنان
نیز قاری بوده اند، در این زمینه جمع آوری کرده و آنان را به ضعف درک و
شناخت کم متهم کرده است از ابن جنی نقل می کند که وی در کتاب خود به نام
«الخصائص» به طورکلی، قرا را به ضعف درایت، و در کتاب دیگر خود به نام
«المنصف» آنان را به داشتن اشتباهات و خطاها وصف می کند، زیرا آنان مبنایی
برای قیاس ندارند.
[9]
در کتاب «المرشد الوجیز» بابی است پیرامون ایرادات ارباب لغت و ادب بربرخی از قرائت های قرا که از جمله آن ها موارد زیر است:
ایراد بر «البزی» که در31 مورد از قرآن (تا) اول افعال مستقبل را در حال وصل مشدد خوانده است، مانند «ولا تیمموا الخبیث»
[10].
ایراد بر ابوعمرو در مورد ادغام، وی اگر دو حرف همانند را که در دو
کلمه مجاوریک دیگر قرار گیرند، اعم از آن که ماقبل آن ساکن باشد و یا
متحرک، ادغام می کند، مانند: «شهر رمضان»
[11] و «ذات الشوکة تکون».
[12]
ایراد بر حمزه در مورد قرائت «فما استطاعوا»
[13] که آن را به صورت «فمااسطاعوا» به تشدید «طا» خوانده است، یعنی «تا» را در «طا» ادغام کرده است
[14] در این باب از این قبیل خطاهای قرا بسیار آورده شده و آنان را به توهم و ضعف درایت وصف کرده است.
[15]
ایرادهای عامه مردم بر بسیاری از قرائت های هفت گانه نیز قابل ذکر است
چه بسا اعتراضات عامه مردم، قرا را برآن می داشت تا از قرائت مورد نظر خود
عدول کرده و قرائت مورد قبول آنان را بپذیرند و این خود دلیل برآن است که
آنان قرائتی راکه پذیرفته بودند از روی اجتهاد خودشان بوده است!
از جمله اعتراض مردم بر کسائی است طبق نقل ابن اثیر در «نهایه» ، سالی
که مهدی خلیفه عباسی به حج رفت، در مدینه به کسائی گفت که امامت جماعت رابه
عهده گیرد او در نماز، «نبی» را با اشباع و تولید همزه قرائت کرد
[16]مردم
به اواعتراض کردند که در مسجد پیامبر(ص) قرآن را این چنین می خوانی، در
حالی که قریش این قرائت را نپذیرفته است، چنان که مردی پیامبر(ص) را به
عنوان «یانبی اللّه» خطاب کرد و پیامبر(ص) او را نهی کرد و گفت: «ما جماعت
قریش، نبی رابا اشباع همزه نمی خوانیم»
[17] و در روایت دیگر آمده که پیامبر(ص) گفت: «نام مرا به این گونه تلفظ نکنید».
[18]
ابن مجاهد گوید: «قنبل (یکی از راویان ابن کثیر) برای من نقل کرد که
القواس درسال 237 به وی گفت: با البزی (یکی دیگر از راویان ابن کثیر)
ملاقات کن و به او بگوکه تو «و ما هو بمیت»
[19]
را مخفف می خوانی، در حالی که با قرائت ما منطبق نیست وی این موضوع را با
البزی در میان می گذارد و او نیز از این قرائت بازمی گردد»
[20]
اگر بزی این قرائت را به اجتهاد خود نپذیرفته بلکه متواترا از
پیامبردریافت کرده بود، بازگشت وی از آن معقول نبود و نیز اعتراض بر او
مورد نداشت.
هم او (ابن مجاهد) نقل می کند که محمدبن صالح می گوید: «شنیدم مردی به
ابوعمرو ابن العلا می گفت: کلمه «لا یعذب» از آیه «فیومئذ لا یعذب عذابه
احد و لا یوثق وثاقه احد»
[21] را چگونه می خوانی ؟
وی گفت: آن را به کسر ذال مشدد قرائت می کنم آن مرد گفت: چرا؟
در حالی که از پیامبر(ص) نقل شده وی آن را به فتح ذال می خوانده است
ابوعمرو به او گفت: اگر کسی بگوید من از پیامبر قرائتی راشنیده ام، آن را
نمی پذیرم، آیا می دانی چرا؟
زیرا گفته کسی را که بر خلاف قرائت عامه مردم است، باور ندارم و گفته یک فرد، مورد شک و تردید است».
[22]
سخن ابوعمرو در این جا قابل ملاحظه است تا چگونه برآن چه عامه مسلمانان پذیرفته اند، اعتماد می کند
[23]
و نقل واحد را رد می کند و مورد توجه قرارنمی دهد در حالی که کسائی از قرا
سبعه و یعقوب از قرا عشره و حسن از قرااربعه، «لا یعذب» را به فتح ذال
مشدد خوانده اند.
[24]
آیا معقول است که روایت متواتری وجود داشته باشد و در اختیار کسائی که
درآخر قرن دوم می زیسته قرار گیرد و ابوعمرو که در آغاز این قرن زندگی می
کرده است از آن بی خبر باشد؟
ابن جزری معتقد است: «برخی از قرائت هایی را که شخص مورد وثوقی نقل
کرده است، اگر با توجه به قواعد عربی قابل توجیه نباشد، قابل قبول نیست
گرچه با رسم الخط مصحف منطبق باشد چنین قرائتی قطعا ناشی ازاشتباه و
فراموشی و عدم ضبط صحیح آن است این بر اهل تحقیق و حافظان درست کار پوشیده
نیست گرچه اندک است و شاید یافت نشود».
گوید: «برخی، روایت خارجه را از نافع در مورد «معائش» با همزه، از این
قبیل دانسته اند روایت ابن بکار از ایوب از یحیی و از ابن عامر درباره
«ادری اقریب»
[25] به فتح یا و اثبات همزه نیز از همین قبیل است و روایت ابوعلی عطار از عباس از ابوعمرو درباره «ساحران تظاهرا»
[26]
به تشدید ظا نیز این چنین است و نیز آن چه را که برخی از شارحان شاطبیه در
باره وقف حمزه نقل کرده اند، درمورد «اسمایهم» و «اولیک» (با یا) و یا
مانند «شرکاوهم» و «احباوه» (با واو) و مثل «بداکم» و «اخاه»
[27]
(با الف) از همین مقوله است نیز قرائت «را» به جای «رای» و «ترا» به جای
«ترای» و «اشمزت» به جای «اشمازت» و «فادارتم» به جای «فاداراتم» که آن ها
را «تخفیف رسمی» می نامند، در زبان عرب وجهی ندارند» ابن جزری اضافه می
کند: «این موارد ولو آن که از شخص موثقی هم نقل شده باشد، قابل قبول نیست،
زیرا وجهی برای صحت آن وجود ندارد».
[28]
بنابراین باید گفت: این گفتار قوی ترین دلیل برآن است که قرائت های هفت
گانه به تواتر از پیامبر(ص) نقل نشده است وگرنه رد آن هرگز جایز نبود و می
بایست بدون چون و چرا آن را پذیرفت.
[1]. ابن حجر تهذیب التهذیب، ج3، ص 28 ـ 27.
[2]. انعام6: 137.
[3]. البرهان، ج1، ص 319.
[4]. البحر المحیط، ج4، ص 360.
[5]. ر ک: التمهید ج2 ص 31.
[6]. هود11: 78.
[7]. المقتضب، ج4، ص 105.
[8]. تاویل مشکل القرآن، ص 61.
[9]. دراسات لاسلوب القرآن، ج1، ص 32 به بعد.
[10]. بقره2: 267 ر ک: التیسیر، ص 83.
[11]. بقره2: 185.
[12]. انفال8: 7 ر ک: التیسیر، ص 20.
[13]. کهف 18: 97.
[14]. التیسیر، ص 146.
[15]. المرشد الوجیز، ص 174 به بعد.
[16]. اصطلاحا به آن «نبر» می گویند که مورد نهی قرار گرفته است.
[17]. «انا معاشر قریش لا ننبر».
[18]. «لا تنبر باسمی» النهایة، ج5، ص 7.
[19]. ابراهیم 14: 17.
[20]. مناهل العرفان، ج1، ص 452 به نقل از منجد المقرئین از ابن الجزری.
[21] فجر89: 26 ـ 25.
[22]. مناهل العرفان، ج1، ص 425 به نقل از منجد المقرئین از ابن الجزری.
[23]. در آینده خواهیم گفت که این از عمده ترین ملاک های قبولی قرائت و صحت آن به شمار می رود.
[24]. اتحاف فضلا البشر، ص 439.
[25]. انبیا21: 109 و جن72: 25.
[26]. طه20: 63.
[27]. اعراف 7: 111 و شعرا26: 36.
[28]. النشر، ج1، ص 17 ـ 16.